کلمه جو
صفحه اصلی

تجویز کردن


مترادف تجویز کردن : اجازه دادن، جایز شمردن، روا داشتن، مناسب تشخیص دادن

متضاد تجویز کردن : منع کردن

فارسی به انگلیسی

prescribe, recommend, to recommend, to advise, to order

to recommend, to advise, to order


prescribe, recommend


فارسی به عربی

صف

مترادف و متضاد

prescribe (فعل)
تعیین کردن، مقرر داشتن، تجویز کردن، نسخه نوشتن

اجازه دادن، جایز شمردن، روا داشتن، مناسب تشخیص دادن ≠ منع کردن


فرهنگ فارسی

اندر کردن یا آزمایش کردن یا فتوی دادن و اذان دادن و روا گردانیدن و حکم کردن و رای دادن .

لغت نامه دهخدا

تجویز کردن. [ ت َج ْ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) اندر کردن. || آزمایش کردن. || فتوی دادن و اذن دادن و روا گردانیدن و حکم کردن ورای دادن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به ماده قبل شود.


کلمات دیگر: