کلمه جو
صفحه اصلی

تجهیزات


مترادف تجهیزات : اسباب، سازوبرگ، عدت، لوازم، یراق، اسلحه

برابر پارسی : ساز و برگ، آگاهی ها، آمادگی ها

فارسی به انگلیسی

equipment, fitment, habiliments, materiel, matériel, paraphernalia, rig, store, supplies


mobilizations, equipment, fitment, habiliments, materiel, matriel, paraphernalia, rig, store, supplies

mobilizations, equipment


فارسی به عربی

اجهزة , معدات والتجهیزات العسکریة

مترادف و متضاد

۱. اسباب، سازوبرگ، عدت، لوازم، یراق
۲. اسلحه


اسباب، سازوبرگ، عدت، لوازم، یراق


اسلحه


equipment (اسم)
ساز، ساز و برگ، تجهیزات

rig (اسم)
لوازم، اسباب، جامه، لباس، تجهیزات، وضع حاضر، دگل ارایی

materiel (اسم)
ساز، ساز و برگ، تجهیزات، تکنیک، قسمت مادی یا مکانیکی هنر

فرهنگ فارسی

مجموعۀ وسایل و امکاناتی که در یک فرایند به کار رود متـ . افزارگان 2


( مصدراسم ) جمع تجهیز. ۱- بسیجها. ۲- سازها ساز و برگها.

لغت نامه دهخدا

تجهیزات. [ ت َ ] ( ع اِ ) ج ِ تجهیز. ساز و برگ. جهاز. اسباب کار. ساز جنگ. وسایل کار و کارزار.

دانشنامه عمومی

سازوکار، وسایل، ماشین آلات.


تجهیزات ممکن است به یکی از واژه های زیر مرتبط باشد:
ابزار
تجهیزات ورزشی
تجهیزات غواصی
آزمایشگاه
افسار
تجهیزات الکتریکی
اسکوبا
ماشین
خط نورد
ماشین آلات کشاورزی
تجهیزات اداری
تجهیزات شبکه
تجهیزات عکاسی
تجهیزات جراحی

فرهنگ فارسی ساره

آمادگی ها، آگاهی ها، ساز و برگ


فرهنگستان زبان و ادب

{equipment} [علوم مهندسی] مجموعۀ وسایل و امکاناتی که در یک فرایند به کار رود متـ . افزارگان 2

پیشنهاد کاربران

سور و سات

ساز و برگ


کلمات دیگر: