جفت شدن
فارسی به انگلیسی
to pair, to fit
connect, couple, engage, lock, mate, mesh
فارسی به عربی
زوج
مترادف و متضاد
جفت کردن، پیوستن، بهم بستن، وصل کردن، جماع کردن، جفت شدن، عمل امتزاج و جفت کردن
فرهنگ فارسی
جماع کردن حیوان نر و ماده مباشرت کردن یا زن و شوهر شدن .
لغت نامه دهخدا
جفت شدن. [ ج ُ ش ُ دَ ] ( مص مرکب ) جماع کردن حیوان نر و ماده. ( نظام ). جماع. ( غیاث ). مباشرت کردن. ( آنندراج ). فراهم آمدن زن و مرد یا نر و ماده هر حیوان به منظور تمتع جنسی. همخوابگی. آرمیدن حیوان نرینه با مادینه. || زن و شوهر شدن. برگزیدن زن مردی را به شوهری. برگزیدن مرد زنی را به همسری :
نخست آن که تا شاه زابلستان
شود جفت با ماه کابلستان.
چو بشنید گرسیوز آن مژده گفت
که پیران شد امروز با شاه جفت.
بت بی صبر شد با صابری جفت.
همچو نی من گفتنیها گفتمی.
نخست آن که تا شاه زابلستان
شود جفت با ماه کابلستان.
فردوسی.
|| دمساز شدن. قرین شدن. همراه شدن. همپا گردیدن : چو بشنید گرسیوز آن مژده گفت
که پیران شد امروز با شاه جفت.
فردوسی.
چو بانو زین سخن لختی فروگفت بت بی صبر شد با صابری جفت.
نظامی.
با لب دمساز خود گر جفتمی همچو نی من گفتنیها گفتمی.
مولوی.
|| شبیه شدن چیزی به چیز دیگر از جنس خود. || پهلوی هم آمدن دو چیز شبیه به هم از یک جنس. ( نظام ). || منطبق شدن. خوب بر روی هم یا کنار هم قرارگرفتن دو چیز. جزم شدن.واژه نامه بختیاریکا
گَل گِریدِن
پیشنهاد کاربران
ترنجیده شدن، بهم کشیده شدن ( افزون بر آرش های دیگر جفت شدن )
در ادبیات کوچه و بازار:
تخم هایش از ترس جفت شد.
در ادبیات کوچه و بازار:
تخم هایش از ترس جفت شد.
کلمات دیگر: