کلمه جو
صفحه اصلی

جرب


مترادف جرب : اگزما، سودا، گر، گری

فارسی به انگلیسی

gall, scabies, (dry) scab, mange

(dry) scab, mange


gall


فارسی به عربی

جرب , حکة

عربی به فارسی

گري , گر , جرب , کچلي


مترادف و متضاد

scab (اسم)
خراش، اثر زخم، پوست زخم، دله، جرب، گری، گر، حکه، دلمه بستن زخم

itch (اسم)
خارش، جرب، خارشک، خراش سوزن، خنش

scabies (اسم)
خارش، جرب، خارشک، گال، مامیثای صحرایی

mange (اسم)
جرب، مرض جرب، کچلی، گری، گر

اگزما، سودا، گر، گری


فرهنگ فارسی

( اسم ) پرنده ایست صحرایی شبیه بخروس دراج .
گروهی که به دزدی و راهزنی تن در میدادند و بنام مخالیف الجرب یعنی مخالیف جرب دار نامیده میشدند .

فرهنگ معین

(جُ رَ ) (اِ. ) دُرّاج ، پرنده ای است شبیه کبک .
(جَ رَ ) [ ع . ] (اِ. ) نک گری .

(جُ رَ) (اِ.) دُرّاج ، پرنده ای است شبیه کبک .


(جَ رَ) [ ع . ] (اِ.) نک گری .


لغت نامه دهخدا

جرب . [ ] (اِخ ) گروهی که به دزدی و راهزنی تن درمیدادند و بنام مخالیف جرب دار نامیده میشدند (از دزی ).


جرب . [ ج َ ] (ع مص ) تراشیدن : جرب الحجر؛ تراشیدن سنگ را. (از منتهی الارب ).


جرب. [ ج َ رَ ] ( ع مص ) گرگین شدن. ( منتهی الارب ). به مرض جرب مبتلا شدن. ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) ( متن اللغة ). || گرگین شدن شتران. || ویران شدن زمین. ( از متن اللغة ) ( از منتهی الارب ) ( از قطر المحیط ). || ( اِ ) عیب و نقص. ( متن اللغة ) ( قطر المحیط ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || زنگ شمشیر. ( منتهی الارب ) ( قطر المحیط ) ( متن اللغة ). || خشونتی که داخل پلک عارض شود و بدان آب از چشم روان باشد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ). زنگ مانندی داخل پلک که بدان آب از چشم روان باشد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ) ( از متن اللغة ). || گر. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مرض خارش. ( غیاث اللغات از کشف و منتخب و بحر الجواهر ). گرگنی. ( دستور اللغة ). مرضی است معروف که آن را گری ، گرگنی ، خارش ، حکه و گال گویند. و آن دانه های کوچکی است که در آغاز سرخ رنگ باشد و با خارش سخت عارض بدن میشود و گاه باشد که چرک کند و آن دو نوع است جرب تر و جرب خشک. و جرب چشم بیمار که بر پلک عارض گردد و بر چهار گونه است و هر چهار قسم ریزش اشک همراه دارد و جرب کلیه دانه های کوچکی است که عارض کلیه میشود و فرق جرب با حکه آن است که مرض حکه چنانکه در آقسرایی ذکر شده فاقد دانه های ریز است. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ) ( بحر الجواهر ) : گفت هفت سال است تا مرا جرب است یعنی گر خویشتن را نخاریدم. ( مجمل التواریخ ). رجوع به گال و گر و گری شود.

جرب. [ ج َ رَب ب ] ( ع ص ) مرد کوتاه بالا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از ذیل اقرب الموارد ). || فریبنده. || گربز. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

جرب. [ ج َ رِ ] ( ع ص ) گرگین. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). رجل جُرْب ؛ مرد مبتلا به جَرَب. ( ازابن بیطار ). ج ، جُرْب. جِراب. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || ( اِ ) ج ِ جِرْبَة، به معنی کشتزار. ( از منتهی الارب ). رجوع به جربة شود.

جرب. [ ج َ ] ( ع مص ) تراشیدن : جرب الحجر؛ تراشیدن سنگ را. ( از منتهی الارب ).

جرب. [ ج ُ رَ ] ( اِ ) دراج راگویند. ( آنندراج ). پرنده ای است صحرایی شبیه به خروس که آن را به عربی دراج گویند. ( برهان ) :
ای دادگستری که زتأثیرعدل تو
باز و عقاب خم زند از کبک و از جرب.

جرب . [ ج َ رَ ] (ع مص ) گرگین شدن . (منتهی الارب ). به مرض جرب مبتلا شدن . (اقرب الموارد) (قطر المحیط) (متن اللغة). || گرگین شدن شتران . || ویران شدن زمین . (از متن اللغة) (از منتهی الارب ) (از قطر المحیط). || (اِ) عیب و نقص . (متن اللغة) (قطر المحیط) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || زنگ شمشیر. (منتهی الارب ) (قطر المحیط) (متن اللغة). || خشونتی که داخل پلک عارض شود و بدان آب از چشم روان باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). زنگ مانندی داخل پلک که بدان آب از چشم روان باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از متن اللغة). || گر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مرض خارش . (غیاث اللغات از کشف و منتخب و بحر الجواهر). گرگنی . (دستور اللغة). مرضی است معروف که آن را گری ، گرگنی ، خارش ، حکه و گال گویند. و آن دانه های کوچکی است که در آغاز سرخ رنگ باشد و با خارش سخت عارض بدن میشود و گاه باشد که چرک کند و آن دو نوع است جرب تر و جرب خشک . و جرب چشم بیمار که بر پلک عارض گردد و بر چهار گونه است و هر چهار قسم ریزش اشک همراه دارد و جرب کلیه دانه های کوچکی است که عارض کلیه میشود و فرق جرب با حکه آن است که مرض حکه چنانکه در آقسرایی ذکر شده فاقد دانه های ریز است . (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (بحر الجواهر) : گفت هفت سال است تا مرا جرب است یعنی گر خویشتن را نخاریدم . (مجمل التواریخ ). رجوع به گال و گر و گری شود.


جرب . [ ج َ رَب ب ] (اِخ ) نام موضعی است به یمن و ابوسعد در حدیث حنش صنعانی آنرا جَرَبّة ضبط کرده است . (از معجم البلدان ).


جرب . [ ج َ رَب ب ] (ع ص ) مرد کوتاه بالا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || فریبنده . || گربز. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


جرب . [ ج َ رِ ] (ع ص ) گرگین . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رجل جُرْب ؛ مرد مبتلا به جَرَب . (ازابن بیطار). ج ، جُرْب . جِراب . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || (اِ) ج ِ جِرْبَة، به معنی کشتزار. (از منتهی الارب ). رجوع به جربة شود.


جرب . [ ج ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِجَرَب ، به معنی گرگین . || ج ِ جِراب ، به معنی انبان و خنور. || ج ِ اَجْرَب ، به معنی گرگین . (از منتهی الارب ). رجوع به کلمات مزبورشود.


جرب . [ ج ُ رَ ] (اِ) دراج راگویند. (آنندراج ). پرنده ای است صحرایی شبیه به خروس که آن را به عربی دراج گویند. (برهان ) :
ای دادگستری که زتأثیرعدل تو
باز و عقاب خم زند از کبک و از جرب .

سوزنی (از آنندراج ) (از ضیا) (از انجمن آرا).



جرب . [ ج ُ رُ ] (اِخ ) ذو جُرُب ؛ از قریه های ذمار است . (مراصد الاطلاع ).


جرب . [ ج ُ رُ ] (ع اِ) ج ِ جِراب ، به معنی انبان . (منتهی الارب ). رجوع به جراب شود.


فرهنگ عمید

نوعی بیماری پوستی واگیردار که باعث سوزش و خارش پوست بدن و پیدا شدن جوش های بسیار ریز روی پوست می شود. انگل آن در زیر پوست بدن سوراخ هایی ایجاد می کند، پریون، گری، گال.

دانشنامه عمومی

جَرَب یا گال (به انگلیسی: Scabies) یک بیماری انگلی خارش دار و عامل آن بندپایی از گروه هیره ها به نام هیره خارشی است. هیره های خارشی موجوداتی شبیه کنه اما بسیار کوچک تر و میکروسکوپی و ماده های آن ها با طولی در حدود ۰٫۴۵ تا ۰٫۳ میلی متر هستند. مایت (mite) یا هیره عامل بیماری گال، بنام سارکوپت اسکیبی (sarcopt scabie) نوع انسانی است که ۸ پا دارد. نوع حیوانی باعث گال نمی گردد و حیوانات نقشی در انتقال گال ندارند. مایت توسط چشم دیده نمی شود و تنها در لایه اپیدرم یعنی سطحی ترین لایه پوست زندگی می کند و طول عمر آن ۳۰ روز است. انواع ماده مایت روزانه تا ۹۰ تخم می گذارندکه در عرض ۱۰ روز بالغ می شوند و از این رو افراد بالغ مبتلا به گال به طور متوسط حداکثر ۱۰۰ مایت بالغ در پوست خود دارند.جرب پا   جرب ساعد   جرب دست   جرب بین انگشتان
نام گال از زبان فرانسوی گرفته شده است.
این بیماری از شایع ترین بیماری های پوستی خارش دار در جهان است. خارش به دلیل تراوش های بدن انگل است. انگل تونل های متعددی در داخل پوست حفر می نماید و در آن ها زندگی و تخم گذاری می کند. انگل همه جای پوست را می تواند درگیر سازد ولی شایع ترین نواحی پشت و کف دست ها، فضاهای بین انگشتان، مچ، آرنج، زیر بغل، کشاله ران و نوک سینه هستند. خارش معمولاً شب ها شدیدتر است.
انتقال معمولاً از راه تماس مستقیم پوست فرد بیمار با پوست فرد سالم است؛ البته از راه استفاده از لباس زیر آلوده یا رختخواب آلوده نیز بیماری منتقل می شود. عامل انتقال به دیگران مایت ماده است که از طریق تماس نزدیک در اعضای خانواده یا از طریق تماس جنسی منتقل می گردد. در خصوص انتقال از طریق وسایل، اختلاف نظر وجود دارد ولی این روش انتقال در خصوص گال نروژی مورد توافق همگان است. دوره کمون بیماری به طور متوسط ۶–۲ هفته است و لذا ۶–۲ هفته بعد از آلوده شده بیمار، علایم ظاهر می گردد هرچند ممکن است این زمان به کوتاهی چند روز یا به بلندی چند ماه باشد.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] جرب به فتح جیم و را به معنای نوعی بیماری پوستی می باشد و از آن به مناسبت در باب حج نام برده اند.
در لغت به معنای گری، گال می باشد.
توضیح جرب
جرب نوعی بیماری پوستی مسری ناشی از رشد انگلی خاص در نقاط مرطوب پوست مانند کشاله ران است که باعث خارش شدید می شود.
احکام جرب
بنابر قول به حرمت خارج کردن خون از بدن برای محرم موارد ضروری همچون خاراندن بدن برای مبتلا به جرب، استثنا شده است، هرچند منجر به بیرون آمدن خون گردد.
حیوان مبتلا به جرب (جَرباء) از قربانی حج کفایت نمی کند .



گویش مازنی

/jereb/ جوراب

جوراب


واژه نامه بختیاریکا

( جُرب ) ( صت ) ؛ جرم؛ جریمه. مثلاً جُربس کردن یعنی جریمه ش کردن

جدول کلمات

گال

پیشنهاد کاربران

بیماری پوستی

گال
خارشک

جرب: ( scab ) ) [امراض نباتی]لکه های موضعی بالای برگ، میوه، تیوبر و یا سایرقسمت های نبات که به طور عمده کمی برجسته یا فرورفته بوده و درز خورده نیز می باشند.


کلمات دیگر: