کلمه جو
صفحه اصلی

تحریض


مترادف تحریض : اغوا، انگیزش، تحریش، تحریک، ترغیب، تشجیع، تشویق، برانگیختن

متضاد تحریض : تحذیر

فارسی به عربی

استفزاز

عربی به فارسی

تحريک , اغوا


مترادف و متضاد

۱. اغوا، انگیزش، تحریش، تحریک، ترغیب، تشجیع، تشویق
۲. برانگیختن ≠ تحذیر


فرهنگ فارسی

۱-( مصدر ) برانگیختن بر آغالیدن ترغیب کردن تحریک کردن . تعریف کردن . ۲- ( اسم ) انگیزش تحریک . جمع : تحریضات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) برانگیختن ، به شوق آوردن .

لغت نامه دهخدا

تحریض. [ ت َ ] ( ع مص ) براوژولیدن. ( زوزنی ). برانگیختن. ( دهار ). برانگیختن بر کاری. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). کسی را بر جنگ برانگیختن. ( غیاث اللغات ). برآغالانیدن و گرم گردانیدن کسی را بر چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ). برانگیختن کسی را بر چیزی. ( اقرب الموارد ). گرم کردن و به شوق انداختن کسی را برای چیزی. ( فرهنگ نظام ) : فقاتل فی سبیل اﷲ لاتکلف ُ الا نفسک َ وحَرِّض المؤمنین... ( قرآن 84/4 ). وزیر... پادشاه رابر جنگ تحریض نماید. ( کلیله و دمنه ). هرکه ملک را بر غدر تحریض نماید... یاران و دوستان را در منجنیق بلا نهاده باشد. ( کلیله و دمنه ). اگر زن حجام بر فساد و ناشایست تحریض و معاونت روا نداشتی مثله نشدی. ( کلیله و دمنه ). اما پادشاه عادل بر تحریض و تحریک ساعی نمام... انصاف من نمی فرماید. ( سندبادنامه ص 134 ).
بهر تحریض است بر اخلاص و جد
کاندر آن خدمت فزون شو مستعد.
مولوی ( مثنوی ).
نهی بر اهل تقی تبعیض شد
لیک بر اهل هوی تحریض شد.
مولوی ( مثنوی ).
|| اشنان خریدن بهمگی بضاعت خود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). || رنگ کردن جامه به گل کاجیره یعنی گل رنگ. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). رنگ کردن جامه در گل عصفر. ( ناظم الاطباء ). || کهنه و پوسیده گردیدن کرانه جامه و طره آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || زایل شدن حَرَض از کسی. || خداوند حُرْضة [ امین قماربازان ] شدن. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

برانگیختن، به شوق آوردن، بر سر میل و رغبت آوردن، وادار کردن.

پیشنهاد کاربران

به تحریض کردن در زبان ترکی 《 ایتیتمَک 》گفته می شود . ایتیتمک در لغت به معنی تیز کردن چاقو یا شمشیر گفته می شود . در اصطلاح به تحریض و تحریک دو نفر برای جنگ گفته می شود .



کلمات دیگر: