جریمة. [ ج َ م َ ] (ع اِ) گناه . (غیاث اللغات ) (منتهی الارب ) (آنندراج ). بسیار شر. (زمخشری ) (مهذب الاسماء) (دهار). گناه . جنایت . یقال : «اخذ زید بجریمته ».(از اقرب الموارد). جرم . ذنب . اثم . جریمت . ج ، جَرائم . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (متن اللغة)
: هرکه بر درگاه پادشاهان بی جریمه جفا دیده باشد... پادشاه را تعجیل نشایست فرمود در فرستادن او بجانب خصم . (کلیله و دمنه ). بر فرزند من چنین غدری سگالیدی و چنین جریمه ای ارتکاب نمودی . (سندبادنامه ص
323). || فرزند پسین . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة). || آنکه برای اهل خود کسب کند. (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). یقال : فلان جریمة اهله ؛ ای کاسبهم . (منتهی الارب ). || یکی جریم . یک خرمای خشک و یک هسته ٔ خرما. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از متن اللغة) (از منتهی الارب ). و رجوع به جریم شود. || مؤنث جریم بمعنی گناه کار و مجرم . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). || در تداول عامه ، تاوان . آنچه از نقد ستانند از مجرم . جزای نقدی . کیفر مالی . و در آنندراج آمده : و فارسیان بمعنی تاوان گرفتن استعمال نمایند. و این مجاز است . خان آرزو می فرمایند بمعنی تاوان جرمانه است نه جریمة و درین تأمل است
: سزاست گرچه صدفهاش را ز در پر کرد
اگر جریمه کند بحر ابرنیسان را.
واله هروی (از آنندراج ).