کلمه جو
صفحه اصلی

خرپشته


مترادف خرپشته : پشته بزرگ، تپه، تل بزرگ، فلات، نجد، خیمه، چادر، ایوان، طاق، نوعی جوشن، زره

فارسی به انگلیسی

embankment, ridge, sharp roof

ridge, sharp roof


embankment


فارسی به عربی

تل , حافة

مترادف و متضاد

arc (اسم)
قوس، کمان، هلال، جرقه، خم، خرپشته

mound (اسم)
خرپشته، پشته، تپه، ماهور، بر امدگی

dome roof (اسم)
خرپشته

پشته‌بزرگ، تپه، تل بزرگ، فلات، نجد


خیمه، چادر


ایوان


طاق


نوعی جوشن، زره


۱. پشتهبزرگ، تپه، تل بزرگ، فلات، نجد
۲. خیمه، چادر
۳. ایوان
۴. طاق
۵. نوعی جوشن، زره


فرهنگ فارسی

پشته بزرگ، تپه، ایوان، طاق، خیمه نوعی جوشن است
( اسم ) ۱ - پشت. بزرگ . ۲ - خیمه . ۳ - طاق . ۴ - ایوان . ۵ - نوعی جوشن که در روز جنگ می پوشیدند .
دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع در دامنه کوه با آب و هوای معتدل .

فرهنگ معین

( ~. پُ تِ ) (اِمر. ) ۱ - پشتة بزرگ . ۲ - خیمه . ۳ - طاق ، ایوان . ۴ - نوعی جوشن .

لغت نامه دهخدا

خرپشته. [ خ َ پ ُ ت َ / ت ِ ] ( اِ مرکب ) پشته بزرگ دراز ناهموار که میان آن بلند و دو طرف آن نشیب باشد. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) ( از انجمن آرای ناصری ) ( از آنندراج ). پشته کلان. ( غیاث اللغات ). هر منشور مثلث القاعده ای که روی یکی از وجوه خود خوابیده باشد واین بیشتر برای ساختمان سقفها بکار میرود تا آب باران در آن دو سطح ( آن دو وجه ) دیگر بواسطه نشیب نماند و زود فرودآید. پشت ماهی. خلاف مسطح. ( یادداشت بخط مؤلف ). کنایه از طاق بواسطه مشابهت شکل آن بخرپشته.( از ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جهانگیری ) :
ز خرپشته آسمان برگذشت
زمین و زمان را ورق درنوشت.
نظامی.
|| کریوه. ( غیاث اللغات ). || بلندی که بر سر گور کنند از آجر و خاک. مسنَّم. مسنَّمة. ( یادداشت بخط مؤلف ). ظاهراً این تسمیه بواسطه مشابهت سقف آن است به خرپشته :
ای آفتاب جان از لطف و روشنی
خرپشته گلین چه شده سایبان تو؟
سنائی.
خرپشته ما باز کن ای خواجه زمانی
وز صورت ما بر بر هر دوست نشانی
تا دیده چون نرگس ما بینی در خاک
از خون دل ما شده چون لاله ستانی.
سنائی.
بر سر خرپشته من بانگ زن ای کشته من
دان که من اندرچمنم صورت من در لحدی.
مولوی ( کلیات شمس ج 5 ص 205 ).
مرد او بر جای خرپشته نشاند
وآنک کهنه گشت هم پشته نماند.
مولوی ( مثنوی ).
|| خیمه. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ جهانگیری ). تسمیه خیمه به خرپشته بواسطه مشابهت شکل سقف خیمه است به خرپشته : در همه لشکرگاه سه خرپشته دیدم ، یکی سلطان را و دیگر امیر مودود را و سدیگر احمد عبدالصمد را ( تاریخ بیهقی ). در میان آن درختان تا آن دیوارهای آسیا و آجرها کشیده و خرپشته ای زده و ایمن نشسته. ( تاریخ بیهقی ).
بلندی آسمان او را کم از بالای خرپشته
فراخای زمین او را کم از پهنای شادروان.
لامعی.
ستون خیمه غالب کنم دو دست ضعیف
چو من ز پشته خرپشته را برم بفراز.
کمال الدین اسماعیل ( ازفرهنگ جهانگیری ).
|| ایوان. ( ناظم الاطباء ) ( از فرهنگ جهانگیری ). این تسمیه بواسطه مشابهت شکل سقف ایوان است به خرپشته :
خلیفة فی وجهه روشن
خربشتة قد ظلل العسکرا.
؟ ( در صفت بینی بزرگ الطائع عباسی ، از یادداشت مؤلف ).

خرپشته . [ خ َ پ ُ ت َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مرکزی بخش خوسف شهرستان بیرجند واقع در دامنه ٔ کوه با آب و هوای معتدل . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9).


خرپشته . [ خ َ پ ُ ت َ / ت ِ ] (اِ مرکب ) پشته ٔ بزرگ دراز ناهموار که میان آن بلند و دو طرف آن نشیب باشد. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (از انجمن آرای ناصری ) (از آنندراج ). پشته ٔ کلان . (غیاث اللغات ). هر منشور مثلث القاعده ای که روی یکی از وجوه خود خوابیده باشد واین بیشتر برای ساختمان سقفها بکار میرود تا آب باران در آن دو سطح (آن دو وجه ) دیگر بواسطه ٔ نشیب نماند و زود فرودآید. پشت ماهی . خلاف مسطح . (یادداشت بخط مؤلف ). کنایه از طاق بواسطه ٔ مشابهت شکل آن بخرپشته .(از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ) :
ز خرپشته ٔ آسمان برگذشت
زمین و زمان را ورق درنوشت .

نظامی .


|| کریوه . (غیاث اللغات ). || بلندی که بر سر گور کنند از آجر و خاک . مسنَّم . مسنَّمة. (یادداشت بخط مؤلف ). ظاهراً این تسمیه بواسطه ٔ مشابهت سقف آن است به خرپشته :
ای آفتاب جان از لطف و روشنی
خرپشته ٔ گلین چه شده سایبان تو؟

سنائی .


خرپشته ٔ ما باز کن ای خواجه زمانی
وز صورت ما بر بر هر دوست نشانی
تا دیده ٔ چون نرگس ما بینی در خاک
از خون دل ما شده چون لاله ستانی .

سنائی .


بر سر خرپشته ٔ من بانگ زن ای کشته ٔ من
دان که من اندرچمنم صورت من در لحدی .

مولوی (کلیات شمس ج 5 ص 205).


مرد او بر جای خرپشته نشاند
وآنک کهنه گشت هم پشته نماند.

مولوی (مثنوی ).


|| خیمه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ جهانگیری ). تسمیه ٔ خیمه به خرپشته بواسطه ٔ مشابهت شکل سقف خیمه است به خرپشته : در همه لشکرگاه سه خرپشته دیدم ، یکی سلطان را و دیگر امیر مودود را و سدیگر احمد عبدالصمد را (تاریخ بیهقی ). در میان آن درختان تا آن دیوارهای آسیا و آجرها کشیده و خرپشته ای زده و ایمن نشسته . (تاریخ بیهقی ).
بلندی آسمان او را کم از بالای خرپشته
فراخای زمین او را کم از پهنای شادروان .

لامعی .


ستون خیمه ٔ غالب کنم دو دست ضعیف
چو من ز پشته خرپشته را برم بفراز.

کمال الدین اسماعیل (ازفرهنگ جهانگیری ).


|| ایوان . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری ). این تسمیه بواسطه ٔ مشابهت شکل سقف ایوان است به خرپشته :
خلیفة فی وجهه روشن
خربشتة قد ظلل العسکرا.
؟ (در صفت بینی بزرگ الطائع ﷲ عباسی ، از یادداشت مؤلف ).
تهنیت عید را چو سرو خرامان
ازدر خرپشته اندرآمده جانان .

مسعودسعد.


هژبر ژیان را درآرم بزیر
زنم طاق خرپشته بر پشت شیر.

نظامی .


|| کازه . نشستگاه پالیزبان از چوب و گیاه کرده . (یادداشت بخط مؤلف ). || چوب بست که برای بنا و نقاشی زنند تا بر آن ایستاده کار کنند و آنرا خونیز و داربست هم خوانند. (یادداشت بخط مؤلف ). || نوعی از جوشن که در روز جنگ پوشند. (ناظم الاطباء) (جهانگیری ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) :
از پشت یکی جوشن خرپشته فرونه
کز داشتنت غیبه ٔ جوشنْت به فرکند.

عماره ٔ مروزی .


بأسش چون نسج عنکبوت کندروی
جوشن خرپشته را و درع مزرد.

منوچهری .


آن روز که او جوشن خرپشته بپوشد.

منوچهری .


با جهانگیر سنان تو بجان ایمن نیست
پوست ز آن دارد چون جوشن خرپشته نهنگ .

فرخی .


زآنگونه که از جوشن خرپشته خدنگش
بیرون نشود سوزن درزی ز درازی .

فرخی .


در جوشن و خرپشته شدستندشجرها
کاین شاخ درختان همه با تیغ و سنانند.

تاج الدین علی .



فرهنگ عمید

۱. اتاق کوچکی در پشت بام که آن را به راه پله متصل می کند.
۲. پشتۀ بزرگ، تپه.
۳. [قدیمی] طاق: ز خرپشتهٴ آسمان برگذشت / زمین و زمان را ورق درنَوشت (نظامی۵: ۷۵۱ ).
۴. [قدیمی] خیمه.
۵. [قدیمی] نوعی جوشن: بٲسش، چو نسج عنکبوت کُند روی / جوشن خرپشته را و درع مُزرَّد (منوچهری: ۲۳ ).

دانشنامه عمومی

خرپشته اتاق کوچکی در پشت بام، که آن را به راه پله متصل می کند. در قدیم نیز به پشته ای که میان آن بلند و اطراف آن سرازیر باشد به طو کلی خرپشته گفته می شد از جمله بلندی که بر سر گور از آجر و خاک سازند.
از این لغت در برخی آثار ادبی یاد شده است. مثلاً رضا ژیان نمایشنامه ای اجرا کرد به نام «عشق روی خرپشته» و نیز نظامی در این شعر آسمان را با خرپشته کنایه میزند: «ز خرپشته آسمان برگذشت، زمین و زمان را ورق درنوشت»
خرپشته می تواند تنها به عنوان ورودی پشت بام به راه پله مورد استفاده قرار گیرد و نیز می تواند علاوه بر آن کاربردهای دیگری نیز داشته باشد. استفاده از این مکان به عنوان یک انباری یا کارگاه کوچک، محل تشکیلات آسانسور، مکان استقرار خوانندگان کر کلیسا، محل نگهداری کبوتران برای کبوتربازان از جمله این کاربردهاست. حتی در صورت بزرگتر ساختن آن، می توان خرپشته را (همانند زیرشیروانی) به عنوان یک واحد مسکونی کوچک استفاده کرد.

دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:جفتک چارکش، بازی

گویش اصفهانی

تکیه ای: rahbun
طاری: xarpošta
طامه ای: xarpošta
طرقی: xarpošta
کشه ای: xarpošta
نطنزی: xarpošta


پیشنهاد کاربران

خرپشته : اتاقک بالای پله ( اصطلاح بنایی و ساختمان سازی )


کلمات دیگر: