مترادف خرده ریز : خرت وپرت، خنزرپنزر
خرده ریز
مترادف خرده ریز : خرت وپرت، خنزرپنزر
فارسی به انگلیسی
sundries, trumpery, trinkets
gewgaw, giblet, gimcrack, odds and ends, sundries, sundry
فارسی به عربی
احشاء , حکایة
مترادف و متضاد
پلیدی، الودگی، هرزه، کثافت، چرک، خرده ریز
خرت و پرت، خرده ریز، چیز کم بها، خرده ریزها، خود نمایی
چرند، خرت و پرت، خرده ریز، سخن مهمل
مخلفات، گوناگون، خرده ریز، متفرقه
رسوب، ته نشین، اشغال، درده، پس مانده، خرده ریز
خرده ریز
خرده ریز
خرده ریز، احشاء خوراکی مرغ خانگی و غیره
خرتوپرت، خنزرپنزر
فرهنگ فارسی
آشغال ریزه پیزه
فرهنگ معین
( ~. ) (اِمر. ) (عا. ) ۱ - اشیاء کم ارزش ، چیزهای کم فایده یا بیهوده . ۲ - باقی ماندة هر چیز، آشغال .
لغت نامه دهخدا
خرده ریز. [ خ ُ دَ / دِ ] ( اِ مرکب ) آشغال. ریزه پیزه. خرت و پرت. چیزهای بسیار کوچک.
فرهنگ عمید
چیزهای خُرد، کم بها، پراکنده، و بیهوده.
کلمات دیگر: