مترادف حرکت کردن : جنبیدن، تکان خوردن، وول خوردن ، کوچ کردن، کوچیدن، جابه جا شدن، نقل مکان کردن ، به راه افتادن، ره سپارشدن، عزیمت کردن، فعال شدن، تحرک داشتن
متضاد حرکت کردن : ساکن شدن، ماندن
برابر پارسی : جنبیدن، تکان خوردن
to move, to start, to proceed, to leave
float, dart, move, ride
جنبیدن، تکان خوردن، وول خوردن ≠ ساکنشدن
۱. جنبیدن، تکان خوردن، وول خوردن ≠ ساکنشدن
۲. کوچ کردن، کوچیدن، جابهجا شدن، نقلمکان کردن ≠ ماندن
۳. به راه افتادن، رهسپارشدن، عزیمت کردن
۴. فعال شدن، تحرکداشتن