کلمه جو
صفحه اصلی

جرنگیدن

فارسی به انگلیسی

clank, clink, ring

فارسی به عربی

اغنیة

مترادف و متضاد

jingle (فعل)
طنین زنگ ایجاد کردن، جرنگیدن، جرنگ جرنگ کردن

فرهنگ فارسی

صداکردن شمشیرو نگ وهرچیزفلزی یاچینی که بهم خورد
( مصدر ) آواز کردن شمشیر و گرز و امثال آن بهنگام استعمال .

لغت نامه دهخدا

جرنگیدن. [ ج َ رَ دَ / ج ِ رَ دَ ] ( مص جعلی ) آواز کردن شمشیر و گرز و امثال آن باشد به هنگام کار فرمودن. ( برهان ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) :
جرنگیدن تیغ و گرز و تبر
کجاگوش گردون همی گشت کر.
فردوسی.
به ابر اندرآمد دم کرنای
جرنگیدن گرز و هندی درای.
فردوسی.

فرهنگ عمید

صدا کردن شمشیر و زنگ و هرچیز فلزی یا چینی هنگامی که به چیزی بخورد: به ابر اندر آمد دم کرهّ نای / جرنگیدن گرز و هندی درای (فردوسی۱: ۱۲۶۷ ).


کلمات دیگر: