مترادف تحصیل کردن : اکتساب کردن، به دست آوردن، حاصل کردن، کسب کردن، درآوردن، عایدی داشتن، مداخل داشتن، درآمد داشتن، دانش اندوختن، درس خواندن، سواد آموختن، سواددار شدن
تحصیل کردن
مترادف تحصیل کردن : اکتساب کردن، به دست آوردن، حاصل کردن، کسب کردن، درآوردن، عایدی داشتن، مداخل داشتن، درآمد داشتن، دانش اندوختن، درس خواندن، سواد آموختن، سواددار شدن
فارسی به انگلیسی
to acquire, to receive training
acquire, earn, study
فارسی به عربی
اصبح , اکسب , انجز , حصل , فوز ، إَحراز
مترادف و متضاد
بردن، تحصیل کردن، بدست اوردن، تسخیر کردن، فتح کردن، پیروز شدن، غلبه کردن، فاتح شدن، غلبه یافتن بر
دست یافتن، رسیدن، انجام دادن، نائل شدن به، به انجام رساندن، تحصیل کردن، کسب موفقیت کردن اطاعت کردن
ربودن، رسیدن، تحصیل کردن، بدست اوردن، حاصل کردن، تهیه کردن، زدن، فهمیدن، فراهم کردن، کسب کردن، تصرف کردن
فرا گرفتن، تحصیل کردن، خواندن، بررسی کردن، اموختن، مطالعه کردن، درس خواندن
تحصیل کردن، بدست اوردن، پیدا کردن، کسب کردن، کسب معاش کردن، دخل کردن، درامد داشتن
تحصیل کردن، بدست اوردن، خریدن، خرید کردن، جاکشی کردن
اکتساب کردن، به دست آوردن، حاصل کردن، کسب کردن
درآوردن، عایدی داشتن، مداخلداشتن، درآمد داشتن
دانش اندوختن، درسخواندن
سواد آموختن، سواددار شدن
۱. اکتساب کردن، به دست آوردن، حاصل کردن، کسب کردن
۲. درآوردن، عایدی داشتن، مداخلداشتن، درآمد داشتن
۳. دانش اندوختن، درسخواندن
۴. سواد آموختن، سواددار شدن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) ۱- بدست آوردن حاصل کردن کسب کردن . ۲- جمع کردن اندوختن . ۳- جمع کردن مالیات گرفتن مالیات و و مقرریها. ۴- خلاص. چیزی را بر آوردن . ۵- کسب کردن علم .
لغت نامه دهخدا
تحصیل کردن. [ ت َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) فراهم آوردن و جمع کردن و اندوختن و بدست آوردن و حاصل کردن و کسب کردن. ( ناظم الاطباء ) : نبینی که به اندک مایه رنجی که بردم چه مقدار تحصیل راحت کردم ؟ ( گلستان ). || جمع کردن مالیات. || کسب علم و دانش کردن. ( ناظم الاطباء ).
کلمات دیگر: