کلمه جو
صفحه اصلی

تحریف کردن


مترادف تحریف کردن : برگردانیدن، تبدیل کردن، تغییر دادن

فارسی به انگلیسی

distort, garble, interpolate, misreport, pervert, slant, strain, stretch, torture, twist, warp, wrench


distort, garble, interpolate, misreport, pervert, slant, strain, stretch, torture, twist, warp, wrench, to tamper with

to tamper with


فارسی به عربی

حرف , زیف , عذب , میل

مترادف و متضاد

برگردانیدن، تبدیل کردن، تغییر دادن


garble (فعل)
الک کردن، تحریف کردن

skew (فعل)
تحریف کردن، کج یا اریب گذاردن، کج نگاه کردن، کج حرکت کردن

slant (فعل)
سرازیر شدن، کج کردن، کج شدن، سرازیر کردن، شیب پیدا کردن، تحریف کردن، کج رفتن

distort (فعل)
بر گرداندن، کج کردن، پیچاندن، ناهموار کردن، تحریف کردن، از شکل طبیعی انداختن

mutilate (فعل)
اخته کردن، فلج کردن، معیوب کردن، تحریف کردن، ناقص کردن، بی اندام کردن، تحریف شدن

falsify (فعل)
ساختن، تحریف کردن، دست بردن در، باطل ساختن، تزویر کردن

فرهنگ فارسی

تبدیل کردن بگردانیدن سخن یا چیزی

لغت نامه دهخدا

تحریف کردن. [ ت َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تبدیل کردن. بگردانیدن سخن یا چیزی. رجوع به تحریف شود.

پیشنهاد کاربران

دستکاری کردن
دستبَری کردن
( کلام را ) دگرگون کردن
( کلام را ) گردانیدن

دست بردن در چیزی ؛ آن را کمی تغییر دادن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . جرح و تعدیل کردن. اضافه و نقصان کردن.

Garble


کلمات دیگر: