مترادف حساس : احساساتی، دل نازک، رقیق القلب، زودرنج، سریع التاثر، نازک دل ، خطیر، مهم، حیاتی، درخور توجه، آلرژیک
متضاد حساس : بی تفاوت، غیرحساس
برابر پارسی : دلنازک، دل نازک، زود رنج، زودرنج، زودکنش، شکننده
sensitive, quick, feeling, sentimental, delicate, precise, susceptible, essential
acute, decisive, delicate, fine, huffy, nice, patho-, responsive, sensible, sensitive, subtle, tender, thin-skinned, ticklish, vulnerable
ظريف , خوشمزه , لطيف , نازک بين , حساس , نفوذ پذير , داراي حساسيت , غلغلکي , زود رنج , نازک نارنجي , دل نازک
احساساتی ≠ بیتفاوت، غیرحساس
دلنازک، رقیقالقلب، زودرنج، سریعالتاثر، نازکدل
۱. احساساتی
۲. دلنازک، رقیقالقلب، زودرنج، سریعالتاثر، نازکدل ≠ بیتفاوت، غیرحساس
۳. خطیر، مهم، حیاتی، درخور توجه
۴. آلرژیک
حساس . [ ح َ ] (ع اِ) در حق چیزی گویند که آنرا تفحص کنند و نیابند. (منتهی الارب ).و فارسی زبانان در این وقت «لعنت بر شیطان » گویند.
حساس . [ ح َس ْ سا ] (ع ص ) نیک دریابنده . (غیاث ). بسیارحس . سخت ادراک . تیزحس . شدیدالحس .
- سلولهای حساس ؛ یاخته های احساس کننده . رجوع به سلول و به کتاب جانورشناسی عمومی فاطمی ص 168 و 202 شود.
حساس . [ ح ُ ] (ع اِ) ماهی ریز که آن را خشک کنند. (منتهی الارب ). ماهی خرد. (مهذب الاسماء). || پاره های سنگ ریزه . || ریزه از چیزی . || شومی . || بدخوئی . (منتهی الارب ). || بدخو. (مهذب الاسماء). || ج ِ حُساسَة.
دلنازک، زودرنج، زودکنش