کلمه جو
صفحه اصلی

خرجی


مترادف خرجی : نفقه، هزینه، خرج کرد، انعام، بخشش، اطعام

متضاد خرجی : خاصه

فارسی به انگلیسی

money for expenditure, subsistence, alimony, spent for all, common, money for expenditures, almony

money for expenditures, subsistence, almony


alimony


فارسی به عربی

نفقة

مترادف و متضاد

allowance (اسم)
مستمری، مدد معاش، خرجی، فوقالعاده و هزینهء سفر

pocket money (اسم)
خرجی، پول جیب، پول توجیبی

spending money (اسم)
خرجی

subsistence allowance (اسم)
خرجی

daily (صفت)
خرجی، روزانه

ordinary (صفت)
معمولی، ساده، خرجی، پیش پا افتاده، متداول، عادی

نفقه، هزینه، خرج‌کرد ≠ خاصه


انعام، بخشش


اطعام


۱. نفقه، هزینه، خرجکرد
۲. انعام، بخشش
۳. اطعام ≠ خاصه


فرهنگ فارسی

( صفت اسم ) ۱ - پولی که جهت معاش دهند هزینه ای که برای اهل بیت و غیره کنند مقابل خاصه . ۲ - قدری از مال که اخراجات ضروری سفر موقوف بر آن باشد . ۳ - متعارفی معمولی مقابل خاص : کسوتهای خاص و خرجی . ۴ - انعام بخشش مقابل خاصه خاصگی .
عمر بن احمد بن خرجه ملقب به خرجی فقیهی عالم بود و از ابوالحسن احمد بن حسن ایلی حدیث کرد و قاضی ابوالعباس احمد بن حسین بن احمد بن زنبیل نهاوندی از وی حدیث دارد .

فرهنگ معین

(خَ ) [ ع - فا. ] (اِمر. ) هزینه ، هزینة زندگی . ، خاصه ~ ول خرجی تبعیض آمیز، بذل و ب خشش اسراف آمیز و معمولاً غیرعادلانه .

لغت نامه دهخدا

خرجی. [ خ َ ] ( ص نسبی ، اِ ) قدری از مال که اخراجات ضروری را بر آن موقوف باشد. ( آنندراج ) :
دو استر پر ز گوهرهای غلطان
که کس قیمت نداند هر یکی زآن
که تا هر جا که خرجی سهل ماند
بیک در دخل اقلیمی ستاند.
امیرخسرو ( از آنندراج ).
بزربفت خلعت مرا مرحمت شد
هزاری چهارم پی خرجی ره.
بدر چاچی ( از آنندراج ).
|| لوازم لباس غیر از پارچه مانند قیطان و نخ و غیره. || پولی که جهت معاش و گذران صرف نمایند. ( ناظم الاطباء ).وجه برای معاش. نفقه. در تداول عامه ، نقد برای اعاشه روزانه. ( یادداشت بخط مؤلف ). || مقابل خاصگی. ( از آنندراج ). مقابل خاصه. ( یادداشت بخط مؤلف ). معمولی.
- کرباس خرجی ؛ نام نوعی کرباس بوده است :
یکی کرباس خرجی داد کآن را...
سوزنی.

خرجی. [ خ ُ جی ی ] ( ص نسبی ) منسوب به خرجة. ( از انساب سمعانی ).

خرجی. [ خ ُ جی ی ] ( اِخ ) عمربن احمدبن خرجة، ملقب به خرجی. فقیهی عالم بود و از ابوالحسن احمدبن حسن ایلی حدیث کرد و قاضی ابوالعباس احمدبن حسین بن احمدبن زنبیل نهاوندی از وی حدیث دارد. ( از انساب سمعانی ).

خرجی . [ خ َ ] (ص نسبی ، اِ) قدری از مال که اخراجات ضروری را بر آن موقوف باشد. (آنندراج ) :
دو استر پر ز گوهرهای غلطان
که کس قیمت نداند هر یکی زآن
که تا هر جا که خرجی سهل ماند
بیک در دخل اقلیمی ستاند.

امیرخسرو (از آنندراج ).


بزربفت خلعت مرا مرحمت شد
هزاری چهارم پی خرجی ره .

بدر چاچی (از آنندراج ).


|| لوازم لباس غیر از پارچه مانند قیطان و نخ و غیره . || پولی که جهت معاش و گذران صرف نمایند. (ناظم الاطباء).وجه برای معاش . نفقه . در تداول عامه ، نقد برای اعاشه ٔ روزانه . (یادداشت بخط مؤلف ). || مقابل خاصگی . (از آنندراج ). مقابل خاصه . (یادداشت بخط مؤلف ). معمولی .
- کرباس خرجی ؛ نام نوعی کرباس بوده است :
یکی کرباس خرجی داد کآن را...

سوزنی .



خرجی . [ خ ُ جی ی ] (اِخ ) عمربن احمدبن خرجة، ملقب به خرجی . فقیهی عالم بود و از ابوالحسن احمدبن حسن ایلی حدیث کرد و قاضی ابوالعباس احمدبن حسین بن احمدبن زنبیل نهاوندی از وی حدیث دارد. (از انساب سمعانی ).


خرجی . [ خ ُ جی ی ] (ص نسبی ) منسوب به خرجة. (از انساب سمعانی ).


فرهنگ عمید

۱. هزینۀ روزانه.
۲. پولی که برای هزینۀ خاصی لازم است.
۳. (صفت نسبی ) [مقابلِ خاصّه] [قدیمی] معمولی، متعارف.

فرهنگستان زبان و ادب

[مطالعات زنان] ← نفقه

گویش مازنی

/Kharji/ پول و خوراک سالانه ای که دامداران بزرگ به چوپان ها پرداخت نمایند

پول و خوراک سالانه ای که دامداران بزرگ به چوپان ها پرداخت ...


پیشنهاد کاربران

اخراجات


کلمات دیگر: