کلمه جو
صفحه اصلی

جسر


مترادف جسر : پل، خدک

فارسی به انگلیسی

bridge, ferry - boat

bridge


فارسی به عربی

جسر , عبارة

عربی به فارسی

پل , جسر , برامدگي بيني , سکوبي درعرشه کشتي که مورد استفاده کاپيتان وافسران قرار ميگيرد , بازي ورق , پل ساختن , اتصال دادن , گذرگاه , جاده , جاده ايکه از کف زمين بلندتراست , پل راه اهن (که معمولا از روي راه ميگذرد) , پل بتون ارمه روي دره


مترادف و متضاد

ferry (اسم)
جسر، عبور، معبر

bridge (اسم)
پل، جسر، برامدگی بینی، بازی ورق

pontoon (اسم)
جسر

پل، خدک


فرهنگ فارسی

پل، جسور، واجسرجمع
( اسم ) پل . جمع : جسور.
و آن جنگی است که بر روی آن جسر میان مسلمانان از یک طرف و ایرانیان از طرف دیگر اتفاق افتاد و آنرا وقعه یا روز قس الناطف نیز مینامند . داستان آن اینستکه ابوبکر خالد بن ولید را که در عراق بود برای کمک به مسلمانان شام به آن دیار فرستاد و عراق را بدست مثنی بن حارثه شیبانی سپرد .

فرهنگ معین

(جِ ) [ ع . ] (اِ. ) پل .

لغت نامه دهخدا

جسر. [ ج َ ] (اِخ ) ابن عمروبن علةبن جلدبن مذحج . پدر بطنی است از حی مذحج . (از صبح الاعشی ج 1 ص 327).


جسر. [ ج َ ] (اِخ )قبیله ای است از قضاعة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).


جسر. [ ج َ ] ( ع اِ ) پل. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پل که بر رودها و انهار بندند. ( غیاث اللغات از صراح و کنز و منتخب ). جِسْر. ج ، اَجْسُر، جُسور. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). و رجوع به جِسْر شود. || ( ص ، اِ ) شتر بزرگ هیکل و غیر آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). اشتر بزرگ. ( مهذب الاسماء نسخه خطی ). || دلیر بلندبالا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). مردم تناور. ( مهذب الاسماء نسخه خطی ). || شتر درگذرنده یا شتر دراز قوی در سیر. || سطبر از هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || ( مص ) پل بستن. ( المصادر زوزنی ) ( دهار ) ( تاج المصادر بیهقی ).

جسر. [ ج ِ ] ( ع اِ ) پل. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( دهار ). پل چوبین. ( مهذب الاسماء نسخه خطی ). پول. قسمی پل. ( یادداشت مؤلف ). ج ، اَجْسُر، جُسور. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). جَسْر، در تمام معانی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). پل متحرکی که از تخته های چوبین و زنجیرهای آهنین بروی رودخانه های بزرگ جهت عبور و مرور سازند وپشته بند نیز گویند. ( ناظم الاطباء ). پل :
دوسال یا سه سال در آن بود تا ببست
جسری بر آب جیحون محمود نامدار.
منوچهری.
در مدت دو هفته ببستی تو ای ملک
جسری بر آب جیحون به زان هزار بار.
منوچهری.
ستام شب را جسری کنم بطرف سرشک
چو زیر زین کشد او پشت باره ادهم.
مسعودسعد.
چند باید چو جسر بغدادش
آب در زیر و آدمی بر پشت.
سعدی.

جسر. [ ج ُ س ُ ] ( ع ص ،اِ ) ج ِ جَسور، بمعنی دلیر بلندبالا. ( منتهی الارب ).

جسر. [ ج ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِجَسور، بمعنی دلیر بلندبالا. جُسُر. ( منتهی الارب ).

جسر. [ ج َ ] ( اِخ )قبیله ای است از قضاعة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).

جسر. [ ج َ ] ( اِخ ) ابن عمروبن علةبن جلدبن مذحج. پدر بطنی است از حی مذحج. ( از صبح الاعشی ج 1 ص 327 ).

جسر. [ ج ِ] ( اِخ ) یاقوت آرد: هرگاه کلمه جسر یا یوم جسر بدون اضافه به کلمه دیگر اطلاق شود مراد جسری است که درآن میان مسلمانان و ایرانیان جنگ سختی روی داد که آنرا وقعه قس الناطف و یوم الجسر گویند. ( از معجم البلدان ). رجوع به ماده بعد و تاریخ سیستان ص 73 شود.

جسر. [ ج َ ] (ع اِ) پل . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پل که بر رودها و انهار بندند. (غیاث اللغات از صراح و کنز و منتخب ). جِسْر. ج ، اَجْسُر، جُسور. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به جِسْر شود. || (ص ، اِ) شتر بزرگ هیکل و غیر آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اشتر بزرگ . (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). || دلیر بلندبالا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مردم تناور. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). || شتر درگذرنده یا شتر دراز قوی در سیر. || سطبر از هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (مص ) پل بستن . (المصادر زوزنی ) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ).


جسر. [ ج ِ ] (اِخ ) (وقعه یا یوم ...) جنگی است که بر روی آن جسر (پلی نزدیک حیره ) میان مسلمانان از یک طرف و ایرانیان از طرف دیگر اتفاق افتاد و آنرا وقعه یا روز قس الناطف نیز مینامند. داستان آن این است که ابوبکر (رض ) خالدبن ولید را که در عراق بود، برای کمک به مسلمانان شام به آن دیار فرستاد و عراق را بدست مثنی بن حارثه ٔ شیبانی سپرد. در این هنگام ایرانیان برای جنگ با اعراب خود را آماده می یافتند و ابوبکر وفات کرد و مثنی بن حارثه داستان آمادگی جنگی ایرانیان را به عمربن خطاب گزارش داد. عمر ابوعبیدبن مسعود ثقفی را با گروهی از مسلمانان به جنگ با ایرانیان فرستاد و آنان به جایی بنام بانقیا وارد شدند. ابوعبید دستور داد که در آنجابر روی شط فرات پلی ببندند (و بعضی گویند از قدیم در آنجا آن پل وجود داشت و ابوعبید همان را مرمت کرد)، و از روی آن عبور کردند و به جنگ ایرانیان سرگرم شدند. در این وقعه که بسال 13 هجری اتفاق افتاد تلفات مسلمانان بسیار بود و ابوعبید بقتل رسید. حَسّان بن ثابت در این باره اشعاری دارد. (از معجم البلدان ).


جسر. [ ج ِ ] (ع اِ) پل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (دهار). پل چوبین . (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). پول . قسمی پل . (یادداشت مؤلف ). ج ، اَجْسُر، جُسور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). جَسْر، در تمام معانی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پل متحرکی که از تخته های چوبین و زنجیرهای آهنین بروی رودخانه های بزرگ جهت عبور و مرور سازند وپشته بند نیز گویند. (ناظم الاطباء). پل :
دوسال یا سه سال در آن بود تا ببست
جسری بر آب جیحون محمود نامدار.

منوچهری .


در مدت دو هفته ببستی تو ای ملک
جسری بر آب جیحون به زان هزار بار.

منوچهری .


ستام شب را جسری کنم بطرف سرشک
چو زیر زین کشد او پشت باره ٔ ادهم .

مسعودسعد.


چند باید چو جسر بغدادش
آب در زیر و آدمی بر پشت .

سعدی .



جسر. [ ج ِ] (اِخ ) یاقوت آرد: هرگاه کلمه ٔ جسر یا یوم جسر بدون اضافه به کلمه ٔ دیگر اطلاق شود مراد جسری است که درآن میان مسلمانان و ایرانیان جنگ سختی روی داد که آنرا وقعه ٔ قس الناطف و یوم الجسر گویند. (از معجم البلدان ). رجوع به ماده ٔ بعد و تاریخ سیستان ص 73 شود.


جسر. [ ج ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِجَسور، بمعنی دلیر بلندبالا. جُسُر. (منتهی الارب ).


جسر. [ ج ُ س ُ ] (ع ص ،اِ) ج ِ جَسور، بمعنی دلیر بلندبالا. (منتهی الارب ).


فرهنگ عمید

پُل.

پیشنهاد کاربران

هوالعلیم

جِسر : پل ؛ معبر ؛ گذر

جِسرالائمه: پل ائمه ( امامان ) واقع در بغداد کاظمین. . نگا>


کلمات دیگر: