کلمه جو
صفحه اصلی

تجویز


مترادف تجویز : اجازه، اذن، جواز، رخصت، روایی، اجازه دادن، جایز شمردن، روا شمردن

متضاد تجویز : تحریم

برابر پارسی : رواداشتن، روادانستن، روادیدن، رواداری

فارسی به انگلیسی

declaring permissible, approving (of), recommending, advising


allowance


declaring permissible, approving, recommending, advising, allowance, approving (of), indication

فارسی به عربی

موافقة , وصفة

مترادف و متضاد

اجازه، اذن، جواز، رخصت ≠ تحریم


روایی


اجازه دادن، جایز شمردن، روا شمردن


۱. اجازه، اذن، جواز، رخصت
۲. روایی،
۳. اجازه دادن، جایز شمردن، روا شمردن ≠ تحریم


approval (اسم)
ستایش، طرفداری، تصویب، تجویز، رخصت

prescription (اسم)
سابقه، تجویز، نسخه، امریه، نسخه نویسی، صدور فرمان

فرهنگ فارسی

جایزه دانستن، جایزشمردن، اجازه دادن، رواداشتن
( مصدر ) روا داشتنروا شمردنروا کردن جایز داشتن . جمع : تجویزات .

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) روا شمردن ، روا کردن .

لغت نامه دهخدا

تجویز.[ ت َج ْ ] ( ع مص ) روا داشتن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( زوزنی ) ( آنندراج ). روا داشتن رای کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). انفاذ. ( اقرب الموارد ) ( قطرالمحیط ). || روا داشتن امری را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). روا کردن و گذراندن و مجاز قراردادن امری. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). رواداشتن و جایز گردانیدن. ( فرهنگ نظام ). || روا دیدن حکمی. ( از قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ). || آب دادن شتران خود را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از قطر المحیط ). || کشیدن شتران را یکان یکان. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). || روا گردانیدن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). روان یا رایج قرار دادن دراهم را. ( از قطر المحیط ) ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ عمید

جایز دانستن، جایز شمردن، اجازه دادن، روا دانستن، روا داشتن.

فرهنگ فارسی ساره

روادار


پیشنهاد کاربران

version


کلمات دیگر: