چشمک زدن
فارسی به انگلیسی
blink, flash, scintillate, twinkle, wink
فارسی به عربی
بریق , قوقع , مضرب , ومضة
( چشمک زدن (بویژه در مورد ستارگان ) ) ومیض
( چشمک زدن (بویژه در مورد ستارگان ) ) ومیض
بريق , قوقع , مضرب , ومضة
مترادف و متضاد
بال بال زدن، چشمک زدن، مژگان راتکان دادن، چوگان زدن
چشمک زدن، جرقه زدن، تلالوء داشتن
چشمک زدن، سوسو زدن، تجاهل کردن
چشمک زدن، برق زدن یا تکان تکان خوردن
چشمک زدن، برق زدن، با چشم اشاره کردن، باز و بسته شدن
چشمک زدن، جابجا کردن
چشمک زدن، برهم زدن
فرهنگ فارسی
( مصدر ) قسمی بر هم زدن چشم بقصد ایما و اشاره اشاره کردن بگوش. چشم .
لغت نامه دهخدا
چشمک زدن. [ چ َ / چ ِ م َ زَ دَ ] ( مص مرکب ) قسمی برهم زدن چشم بقصد ایماء و اشاره. اشاره کردن با گوشه چشم. نوعی غنج و دلال کردن معشوق برای عاشق :
چشمکی مزنه و دلی مبره
چشمک دیگرش کمک مکنه.
چشمکی مزنه و دلی مبره
چشمک دیگرش کمک مکنه.
شاعر خراسانی ( از انجمن آرا ).
رجوع به چشمک و چشمک زن و چشمک کردن شود.دانشنامه آزاد فارسی
چشمک زدن (blink)
روشن و خاموش شدن سریع و ناگهانی. همچنین به نحوۀ نمایش مکان نماها، محل درج حروف، گزینه های یک منو، پیغام های اخطار و سایر موضوعات نمایشی روی یک صفحۀ نمایش اطلاق می شود که به منظور جلب توجه از خصوصیت چشمک زدن استفاده می کنند. در یک رابط گرافیکی کاربر، کاربر اغلب می تواند سرعت چشمک زدن را کنترل کند.
روشن و خاموش شدن سریع و ناگهانی. همچنین به نحوۀ نمایش مکان نماها، محل درج حروف، گزینه های یک منو، پیغام های اخطار و سایر موضوعات نمایشی روی یک صفحۀ نمایش اطلاق می شود که به منظور جلب توجه از خصوصیت چشمک زدن استفاده می کنند. در یک رابط گرافیکی کاربر، کاربر اغلب می تواند سرعت چشمک زدن را کنترل کند.
wikijoo: چشمک_زدن
واژه نامه بختیاریکا
تی شُندن؛ بُرگ شُندن؛ تی جُمنیدِن
پیشنهاد کاربران
چِشمَکیدن به کسی.
چشمک زدن: [ اصطلاح در تداول عامه ]بستن یک چشم به صورت چشمک زدن، حرکتی عمدی است که غالبا نشان دهنده ی توطئه است ( “ من و تو، هر دو از این مسئله آگاه هستیم، ولی فرد سوم حاضر از این مسئله آگاه نیست ” ) . چشمک زدن هم چنین می تواند تا حدودی نشان دهنده ی آشنایی و احوال پرسی، و یادآور دست تکان دادن باشد ( “ سلام، دوست عزیزم ” ) .
( ( رو به دهن باز و چشم های گشاد آرزو خندید و چشمک زد . "کلنگیِ کوچه رضاییه را نشانش بده . " چانه بالا دادو لب به هم فشرد . ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 16. ) )
( ( رو به دهن باز و چشم های گشاد آرزو خندید و چشمک زد . "کلنگیِ کوچه رضاییه را نشانش بده . " چانه بالا دادو لب به هم فشرد . ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص 16. ) )
کلمات دیگر: