کلمه جو
صفحه اصلی

خباثت


مترادف خباثت : بدجنسی، بدسرشتی، بدنهادی، پست فطرتی، پلیدی، شرارت، بدجنس شدن، بدطینت گشتن، پلیدشدن، ناپاکی

برابر پارسی : بدسرشتی، بدنهادی، پلیدی، ناپاکی

فارسی به انگلیسی

evil, malignancy, malignity, vice malice, villainy, vice

malice, villainy


evil, malignancy, malignity, vice


فارسی به عربی

إحْنة

مترادف و متضاد

پلیدی، ناپاکی


بدجنسی، بدسرشتی، بدنهادی، پست‌فطرتی، پلیدی، شرارت


بدجنس شدن، بدطینت گشتن، پلیدشدن


۱. بدجنسی، بدسرشتی، بدنهادی، پستفطرتی، پلیدی، شرارت،
۲. بدجنس شدن، بدطینت گشتن، پلیدشدن،
۳. پلیدی، ناپاکی


فرهنگ معین

(خَ ثَ ) [ ع . خباثة ] (اِمص . ) پلیدی ، ناپاکی .

لغت نامه دهخدا

خباثت. [ خ َ / خ ِ ث َ ] ( ع اِمص ) پلیدی. ناپاکی. ( ناظم الاطباء ) ( از ترجمان عادل بن علی ) ( دهار ) :
سخن چون زر پخته بی خبائث گردد و صافی
چو او را خاطر دانا به اندیشه بپالاید.
ناصرخسرو.
|| بدکاری. بدعملی. || بدذاتی. بدجنسی. || بی آبرویی. بی شرفی. || حقارت. پستی. || نجاست. ( از ناظم الاطباء ). رجوع به خباثة شود.

خباثة. [ خ َ ث َ ] ( ع مص ) مصدر دیگر خُبث است. ( از تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ) ( از متن اللغة ) ( از معجم الوسیط ) ( از منتهی الارب ). رجوع به خبث و خباثت شود.

خباثت . [ خ َ / خ ِ ث َ ] (ع اِمص ) پلیدی . ناپاکی . (ناظم الاطباء) (از ترجمان عادل بن علی ) (دهار) :
سخن چون زر پخته بی خبائث گردد و صافی
چو او را خاطر دانا به اندیشه بپالاید.

ناصرخسرو.


|| بدکاری . بدعملی . || بدذاتی . بدجنسی . || بی آبرویی . بی شرفی . || حقارت . پستی . || نجاست . (از ناظم الاطباء). رجوع به خباثة شود.

فرهنگ عمید

۱. بدجنسی، بدذاتی.
۲. [قدیمی] پلیدی، ناپاکی.

فرهنگ فارسی ساره

ناپاکی، پلید


پیشنهاد کاربران

بدذات


کلمات دیگر: