کلمه جو
صفحه اصلی

حضار


مترادف حضار : حاضران

برابر پارسی : باشندگان، هم نشینان

فارسی به انگلیسی

audience, gallery, participants, muster

those present, the audience


audience, gallery, muster


فارسی به عربی

جمهور , حضور , مدرج

مترادف و متضاد

attendance (اسم)
توجه، رسیدگی، حضور، حضار، ملازمت، همراهان، خدمت، سرپرستی، تیمار، پرستاری، ملتزمین

audience (اسم)
بار، حضار، مستمعین، ملاقات رسمی، شنودگان

grandstand (اسم)
حضار، شنوندگان

حاضران


فرهنگ فارسی

جمع حاضر
( صفت اسم ) جمع حاضر کسانی که در مجلس حضور دارند .
ستاره ایست که پیش از سهبل طلوع کند نام ستاره ایست در جانب جنوب

فرهنگ معین

(حُ ضّ ) [ ع . ] (ص . اِ. ) جِ حاضر، حاضران در مجلس .

لغت نامه دهخدا

حضار. [ ح ُ / ح ِ ] (ع ص ، اِ) شتران سپیدنیکو یا شتران سرخ . واحد و جمع در آن یکسان است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اشتر نیک رو. (مهذب الاسماء).


حضار. [ ح َ ] ( ع ص ، اِ ) شتران سفید. مقابل شوم. واحد ندارد. شتران نیکو.
- ناقه حضار ؛ شتران ماده قوی نیک رو.
|| خلوق بر روی دختر و آن نوعی از خوشبوی است. ( آنندراج ).

حضار. [ ح ُض ْ ضا ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ حاضر. حاضران. حاضرین : یکی از حضار بعد از سماع تمامی این غزل را از قوال طلب کرد. ( مقدمه کلیات سعدی ).

حضار. [ ح ُ ] ( ع اِ ) بیماریی است شتر را. دردیست که شتران را پیدا شود.

حضار. [ ح ُ / ح ِ ] ( ع ص ، اِ ) شتران سپیدنیکو یا شتران سرخ. واحد و جمع در آن یکسان است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). اشتر نیک رو. ( مهذب الاسماء ).

حضار. [ ح َ ] ( اِخ ) ستاره ای است که پیش از سهیل طلوع کند. نام ستاره ای است در جانب جنوب.( مهذب الاسماء ). ستاره ای است روشن در جانب جنوب. یکی از دو ستاره است که پیش از سهیل برآید و مردمان گمان برند که سهیل است و آن ستاره دیگر «الوزن » است.

حضار. [ ح َ ] (اِخ ) ستاره ای است که پیش از سهیل طلوع کند. نام ستاره ای است در جانب جنوب .(مهذب الاسماء). ستاره ای است روشن در جانب جنوب . یکی از دو ستاره است که پیش از سهیل برآید و مردمان گمان برند که سهیل است و آن ستاره ٔ دیگر «الوزن » است .


حضار. [ ح َ ] (ع ص ، اِ) شتران سفید. مقابل شوم . واحد ندارد. شتران نیکو.
- ناقه ٔ حضار ؛ شتران ماده ٔ قوی نیک رو.
|| خلوق بر روی دختر و آن نوعی از خوشبوی است . (آنندراج ).


حضار. [ ح ُ ] (ع اِ) بیماریی است شتر را. دردیست که شتران را پیدا شود.


حضار. [ ح ُض ْ ضا ] (ع ص ، اِ) ج ِ حاضر. حاضران . حاضرین : یکی از حضار بعد از سماع تمامی این غزل را از قوال طلب کرد. (مقدمه ٔ کلیات سعدی ).


فرهنگ عمید

= حاضر

حاضر#NAME?


دانشنامه آزاد فارسی

حَضار (Rigil Kent)
(یا: رجل قنطورس، آلفا قنطورس) درخشان ترین ستارۀ صورت فلکی قنطورُس، و سومین ستارۀ درخشان آسمان شب. حَضار در واقع ستاره ای سه تایی است (← ستارۀ دوتایی). دو ستارۀ درخشان تر هر ۸۰ سال یک بار به دور یکدیگر مدارپیمایی می کنند. ستارۀ سوم، پروکسیما قنطورُس، با۴.۲ سال نوری فاصله از خورشید، نزدیک ترین ستاره به خورشید و به اندازۀ۰.۱ سال نوری از دو ستارۀ دیگر به ما نزدیک تر است.

پیشنهاد کاربران

" باشندگان" از بن باشیدن به معنای بودن و هستن ،
در نزد باشنده = در محضر کسی
باشندگی = حضور ، سکونت داشتن
در باشندگی = در حضور

شرکت کنندگان، مستمعان

باشایان


کلمات دیگر: