مترادف حفره : سوراخ، گودال، چاله، مغاک، گور، قبر
برابر پارسی : سوراخ، چاله، گودال، مغاک
cavity, cell, depression, eye, hollow, pit, socket
pit, ditch, socket, fossa, cavity
دهانه اتش فشان , دهانه کوه هاي ماه , دهانه يا حفره حاصله در اثر بمب وغيره , چال , چال دار کردن , گودال , حفره , چاله , سياه چال , هسته البالو و گيلا س و غيره , به رقابت واداشتن , هسته ميوه را دراوردن , در گود مبارزه قرار دادن
۱. سوراخ
۲. گودال، چاله، مغاک
۳. گور، قبر
سوراخ
گودال، چاله، مغاک
گور، قبر
حفرة. [ ح ِ رَ ] (ع اِ) یکی از گیاهان بهاری است . ج ، حِفری ̍. (منتهی الارب ). || چوبی که بر سرش مانند انگشتان باشد و بدان گندم از کاه پاک کنند. (آنندراج ).
حفرة. [ ح ُ رَ ] (اِخ ) (یوم ...) و آن جنگی است . رجوع به مجمع الامثال میدانی شود.
مولوی .
سوراخ، چاله، گودال، مغاک