کلمه جو
صفحه اصلی

حفره


مترادف حفره : سوراخ، گودال، چاله، مغاک، گور، قبر

برابر پارسی : سوراخ، چاله، گودال، مغاک

فارسی به انگلیسی

cavity, cell, depression, eye, hollow, pit, socket


chamber, pit, ditch, socket, fossa, cavity, bursa, cell, depression, eye, hollow

pit, ditch, socket, fossa, cavity


فارسی به عربی

حفرة , خلیة , خندق , فتحة , کهف , مقبس

عربی به فارسی

دهانه اتش فشان , دهانه کوه هاي ماه , دهانه يا حفره حاصله در اثر بمب وغيره , چال , چال دار کردن , گودال , حفره , چاله , سياه چال , هسته البالو و گيلا س و غيره , به رقابت واداشتن , هسته ميوه را دراوردن , در گود مبارزه قرار دادن


مترادف و متضاد

۱. سوراخ
۲. گودال، چاله، مغاک
۳. گور، قبر


hollow (اسم)
گودی، حفره، کاواک، چاله

hole (اسم)
سفت، روزنه، سوراخ، خندق، غار، گودی، غول، منفذ، رخنه، فرجه، نقب، حفره، گودال، چال، فرج، لانه خرگوش و امثال ان

grave (اسم)
خاک، حفره، گودال، قبر

cell (اسم)
باطری، پیل، خانه، حفره، سلول، یاخته، حجره، زندان تکی، سلول یکنفری

ditch (اسم)
خندق، حفره، راه آب، مغاک، نهرآب

trench (اسم)
خندق، حفره، گودال، چال، سنگر، جان پناه، استحکامات خندقی، شیار طولانی

pit (اسم)
خندق، حفره، گودال، چال، مغاک، سیاه چال، چاله، چاه، هسته البالو و گیلاس و غیره

cavern (اسم)
غار، غول، مغاره، حفره، گودال، حفره زیرزمینی، چال

delve (اسم)
گودی، حفره

socket (اسم)
جا، کاسه، خانه، حفره، حدقه، پریز، بوشن، گوده، جای شمع، کاسه چشم

cavity (اسم)
سوراخ، کرم خوردگی دندان، حفره، گودال، کاواک، کاوی

fossa (اسم)
روزنه، حفره، گودال، چال، فرو رفتگی

fovea (اسم)
حفره، گودال، فرو رفتگی

gutter (اسم)
جوی، اب رو، حفره

sinus (اسم)
کیسه، حفره، گودال، جیب، ناسور، معصره، درون حفره های پیشانی و گونه ها

lacuna (اسم)
گودی، فاصله، حفره، جای خالی، نقطه ابهام

loculus (اسم)
حفره، محوطه یا قسمت کوچک، محوطه یا حفره کوچک، حفره کیسه گرده، سلول یا حفره تخمدان مرکب

pothole (اسم)
حفره، گودی یا دست انداز، چالاب، سوراخ گرد بر روی سنگفرش

سوراخ


گودال، چاله، مغاک


گور، قبر


فرهنگ فارسی

گودال، سوراخ، قبر، حفرجمع
( اسم ) ۱ - گودال مغاک . ۲ - قبر . جمع : حفر .
یکی از گیاهان بهاری است

فرهنگ معین

(حُ رِ ) [ ع . حفرة ] (اِ. ) ۱ - گودال ، سوراخ . ۲ - قبر. ج . حفر.

لغت نامه دهخدا

( حفرة ) حفرة. [ ح ُ رَ ] ( ع اِ ) گو. گودال. چاله. چال. کنده. ( منتهی الارب ). خندق. کریشک. گودی. مغاک. سوراخ. ( غیاث ). حفیرة. کاویده :
صدهزاران چون مرا تو ره زدی
حفره کردی در خزینه آمدی.
مولوی.
|| قبر. گور. || حفره سن ؛ کاواکی دندان. || جای دندان. آره.آرج. حَفْر. ( معجم البلدان ). ج ، حُفَر.

حفرة. [ ح ُ رَ ] ( اِخ ) ( یوم... ) و آن جنگی است. رجوع به مجمع الامثال میدانی شود.

حفرة. [ ح ِ رَ ] ( ع اِ ) یکی از گیاهان بهاری است. ج ، حِفری ̍. ( منتهی الارب ). || چوبی که بر سرش مانند انگشتان باشد و بدان گندم از کاه پاک کنند. ( آنندراج ).

حفرة. [ ح ِ رَ ] (ع اِ) یکی از گیاهان بهاری است . ج ، حِفری ̍. (منتهی الارب ). || چوبی که بر سرش مانند انگشتان باشد و بدان گندم از کاه پاک کنند. (آنندراج ).


حفرة. [ ح ُ رَ ] (اِخ ) (یوم ...) و آن جنگی است . رجوع به مجمع الامثال میدانی شود.


حفرة. [ ح ُ رَ ] (ع اِ) گو. گودال . چاله . چال . کنده . (منتهی الارب ). خندق . کریشک . گودی . مغاک . سوراخ . (غیاث ). حفیرة. کاویده :
صدهزاران چون مرا تو ره زدی
حفره کردی در خزینه آمدی .

مولوی .


|| قبر. گور. || حفره ٔ سن ؛ کاواکی دندان . || جای دندان . آره .آرج . حَفْر. (معجم البلدان ). ج ، حُفَر.

فرهنگ عمید

۱. گودال.
۲. سوراخ.
۳. قبر.

دانشنامه عمومی

حفره واژه ای عربی (حفرَة) به معنی چاله و گودال است. همچنین، ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
حفره (زیست شناسی)، یک سوراخ کوچک یا بخش کوچک در درون یک اندام یا ارگانیسم (حیوان، گیاه، یا قارچ)
حفره (فیلم ۱۹۶۰)، فیلمی به کارگردانی ژاک بکر محصول فرانسه
حفره (فیلم ۱۹۶۲)، یک فیلم کوتاه انیمیشن محصول ایالات متحدهٔ آمریکا به کارگردانی جان هابلی
حفره (گیاه شناسی). حفره (به انگلیسی: locule)(در زبان لاتین به معنی جای کوچک) یک سوراخ کوچک یا بخش کوچک در درون یک اندام یا ارگانیسم (حیوان، گیاه، یا قارچ)است.
در بازدانگان (گیاهان گلدار)، کلمه حفره معمولاً به بخشی در یک تخمدان (مجموعه مادگی یا برچه) گل یا میوه اشاره می کند. بستگس به تعداد حفره میوه را می توان به یک حفره ای، دو حفره ای، سه حفره ای و یا چند حفره ای طبقه بندی کرد. تعداد حفره هایی که در مجموعه مادگی هستند ممکن است با تعداد برچه مساوی و یا از آن کمتر باشد. در حفره ها تخمک ها و یا تخم ها وجود دارند.
کلمهٔ حفره ممکن است به بخش هایی درون بساک که محتوی گرده است هم اشاره کند.
در قارچ های فنجانی، یک گروه از قارچ های کیسه ای حفره ها بخشهایی شبیه آسکوکارپ هستند، امابیش از آنکه یک ساختار از پیش تشکیل یافته باشد گودیی از طرف بافت میزبان به بیرون است.

دانشنامه آزاد فارسی

حُفره (cavity)
در دندانپزشکی، پوسیدگی مینای دندان براثر اسیدهای تولیدشدۀ ناشی از باکتری های دهان. با ادامۀ پوسیدگی، حفره بخش های درونی دندان را فرامی گیرد و با آسیب رساندن به ریشه باعث دندان درد می شود. برای حفظ دندان، حفره با متۀ مخصوص پاک سازی و درون آن با ماده ای شکل پذیر، مثل ملغمۀ نقره، پر می شود یا روی آن را با روکش می پوشانند.

فرهنگ فارسی ساره

سوراخ، چاله، گودال، مغاک


فرهنگستان زبان و ادب

{cavity , cave, cavern ,caverna , cavum, cavitas} [علوم پایۀ پزشکی] هر فضای توخالی در درون بدن یا در یکی از اندام ها که ممکن است طبیعی یا آسیب شناختی باشد
{hole} [فیزیک] جای خالی الکترون در بالای نوار انرژی
{cavity} [علوم پایۀ پزشکی] ناحیۀ تخریب شده در دندان در نتیجۀ پوسیدگی که متناسب با شمار سطوح درگیر ممکن است ساده یا مرکب یا پیچیده باشد
{cavity} [علوم پایۀ پزشکی] فضایی توخالی که براثر عمل جراحی یا نظایر آن به وجود آمده باشد
{vesicle} [زمین شناسی] کاواکی با شکل های متنوع در گدازه ها که براثر به دام افتادن حباب گاز در حین سرد شدن گدازه به وجود می آید

دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی حُفْرَةٍ: حفره(شفا حفره ، به معنای لبه حفره است ، البته لبهای که هر کس قدم بر آن بگذارد ، مشرف بر سقوط در آن شود )
معنی شَفَا حُفْرَةٍ: لبه حفره ، البته لبهای که هر کس قدم بر آن بگذارد ، مشرف بر سقوط در آن شود
ریشه کلمه:
حفر (۲ بار)

کندن. حفره: گودال در لب گودالی از آتش بودید از آن نجاتتان داد. * در مجمع گوید: حافره نزد عرب اسم است به اوّل شی‏ء و ابتداء کار، جوهری گفته: گویند بر حافره خود برگشت یعنی به راهی که آمده بود عود کرد. زمخشری در فائق و ابن اثیر در نهایه گفته‏اند: به سمّ اسب حافر گویند زیرا وقت راه رفتن زمین را حفر می‏کند. اسب در نزد عرب بسیار محبوب بود و آن را نسیه نمی‏فروختند و وقت فروش می‏گفتند «اَالنَّقْدُ عِنْدَ الْحافِر» یعنی قیمت نزد اسب است و آن راباید در نزد اسب بدهی و نسیه نماند. و گاهی حافره گفته‏اند به اعتبار دابّة که مؤنث است سپس این استعمال زیاد شد و بهر اوّل اطلاق گردید گویند: «رَجَعَ اِلی حافِرِهِ وَ حافِرَتِهِ» یعنی به اوّل خود برگشت. فیروز آبادی نیز در قاموس چنین گفته است . و نیز زمخشری و ابن اثیر نقل می‏کنند: ابّی بن کعب از رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم از توبه نصوح پرسید. حضرت فرمود: «هُوَالنَّدَمُ عَلَی الذَّنْبِ حینَ یَفْرُطُ مِنْکَ وَ تَسْتَغْفِرُاللّهَ برنِدامَتِکَ عِنْدَالْحافِرِ، ثُمَّ لا تَعُودُ اِلَیْهِ اَبَداً». می‏بینیم که مراد از «عِنْدَالْحافِرِ»اوّل امر است راغب گوید: «لَمَرْدُونَ فِی الْحافِرَةِ» مثلی است درباره کسیکه به جای اوّلی برگردانده شودو معنی آیه چنین می‏شود: کفّار و منکرین بعث می‏گویند: آیا به خلقت اوّلی باز خواهیم گشت؟!! این آیه نظیر آیه است. از این مادّه دو کلمه بیشتر در قرآن نیست .

جدول کلمات

گودال, قبر, حفر

پیشنهاد کاربران

چاه


کلمات دیگر: