کلمه جو
صفحه اصلی

چفت کردن

فارسی به انگلیسی

bolt, latch

فارسی به عربی

رباط , مزلاج

مترادف و متضاد

snap (فعل)
سرزنش کردن، گاز گرفتن، قاپیدن، گسیختن، چفت کردن، چسبیدن به، قاپ زدن، سخن نیشدار گفتن

fasten (فعل)
چسباندن، بستن، محکم کردن، سفت کردن، چفت کردن

latch (فعل)
محکم نگاه داشتن، چفت کردن، قفل کردن، بوسیله کلون محکم کردن، ضامنی کردن

hasp (فعل)
بستن، چفت کردن، دور چیزی پیچیدن، چفتی کردن

slot (فعل)
شکافتن، چفت کردن، در شکاف یا سوراخ انداختن

snick (فعل)
کشیدن، گره زدن، چفت کردن، جزء چیزی را بریدن، ضربت سریع زدن، به حرکت اوردن سهم

فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - بستن در متصل کردن چیزی بچیز دیگر . ۲ - محکم کردن سفت کردن .
در را با زنجیر بستن . یا محکم کردن و سفت کردن . یا کنایه از خموش شدن و پر گوئی نکردن و حرف مفت نزدن .

فرهنگ معین

( ~. کَ دَ ) (مص م . ) ۱ - بستن در. ۲ - محکم کردن ، سفت کردن .

لغت نامه دهخدا

چفت کردن. [ چ ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) در را با زنجیر بستن. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به چفت شود. || محکم کردن و سفت کردن ( در تداول روستائیان خراسان ). || کنایه از خموش شدن و پرگوئی نکردن و حرف مفت نزدن. ( در تداول روستائیان فیض آباد محولات بخش تربت حیدریه ).

واژه نامه بختیاریکا

( چِفت کِردِن ) بستن


کلمات دیگر: