مترادف چندی : اندازه، کمیت، مقدار ، برخی، اندکی، تعدادی، کمی، اندی، زمانی، لختی، مدتی، یک چند
متضاد چندی : چونی
quantity
many, so many, so much
odd, quantitative, quantity
قید ≠ چونی
اندازه، کمیت، مقدار ≠ برخی
۱. اندازه، کمیت، مقدار ≠ چونی
۲. برخی
۳. اندکی، تعدادی، کمی
۴. اندی
۵. زمانی، لختی، مدتی، یکچند
چندی . [ چ َ ] (حامص ) کمیت . مقدار. چندائی . «هندسه چیست :دانستن اندازه ها و (چندی ) یک از دیگر». (التفهیم ). «و دیگر علم ریاضیست و اندر وی تشویش و اختلاف کم افتد. زیرا که از جنبش و گردش دور است و موضوع وی چون بجمله گیری «چندی » است و چون بتفصیل گیری «اندازه و شمار» است . (دانشنامه ٔ علائی ص 71). یکی آنکه جوهر را بسبب وی اندازه برافتد و قسمت بود و کمی و بیشی بود و این را «چندی » خوانند و بتازی «کمیت ». (دانشنامه ٔ علائی ص 85). و حیوان که عام تر است از مردم و خاص تر است از جسم ، و همچنین شمار که خاصتر است از چندی ، و عام تر است از جفت .... (دانشنامه ٔ علایی ص 14). نخستین فصل اندر چندی علمهای حکمت . (دانشنامه ٔ علائی ص 68).
- چندی پیوسته ؛ با کمیت متصله . ابن سینا گوید: کمیت دو گونه است : یکی «پیوسته » که بتازیش «متصل » خوانند. و یکی «گسسته » که بتازی «منفصل » خوانند. و متصل چهارگونه است : یکی درازا و بس که جز یکی اندازه اندر وی نیابی و اندر وی جسم بقوت بود و چون بفعل آید او را خط خوانند و دوم آنکه دو اندازه دارد:درازا و پهنا بر آن صفت که گفتیم و چون بفعل آید آنرا سطح خوانند. (دانشنامه ٔ علائی ص 87).
- چندی گسسته ؛ کمیت منفصله . رجوع به چندی پیوسته و دانشنامه ٔ علائی ص 87 شود.
فردوسی .
منجیک ترمذی .
دقیقی .
فردوسی .
فردوسی .
فردوسی .
اسدی (گرشاسبنامه ص 205).
سعدی (طیبات ).
سعدی (بوستان ).
سعدی (بوستان ).
سعدی (ترجیعات ).
فردوسی .
۱. مدتی.
۲. تعدادی؛ عدهای.
۳. مقداری.
اندازه؛ مقدار؛ کمیت.
چه قدر