کلمه جو
صفحه اصلی

چکیده


مترادف چکیده : جوهره، خلاصه، عصاره، لب، ملخص، افشره، ماست آب رفته، عمود، گرز

فارسی به انگلیسی

distilled, dropped, extract, [adj.] distilled, [n.] extract, distillate, abstract, capsule, conspectus, gist, rsum, summary, synopsis

distilled, dropped, [n.] extract, distillate


abstract, capsule, conspectus, distillate, extract, gist, résumé, summary, synopsis


فارسی به عربی

رواسب طینیة

مترادف و متضاد

abstract (اسم)
خلاصه، مجمل، چکیده، جدا کردن، زبده، معنی، رساله

tabloid (اسم)
چکیده، روزنامه نیم قطع و مصور

ooze (اسم)
چکیده، جریان، شهد، لجن زار، جاری، شیره، لجن، بستر دریا، لای، رسوخ

succinct (صفت)
مختصر، مجمل، چکیده، کوتاه، فشرده، موجز

جوهره، خلاصه، عصاره، لب، ملخص


افشره، عصاره


ماست‌آب‌رفته، آب‌رفته


عمود، گرز


۱. جوهره، خلاصه، عصاره، لب، ملخص
۲. افشره، عصاره
۳. ماستآبرفته، آبرفته
۴. عمود، گرز


فرهنگ فارسی

( اسم ) گرز عمود .

خلاصه‌ای از مقاله، حاوی نکات مهم آن


فرهنگ معین

(چَ دِ ) (ص مف . ) افشره ، عصاره .

لغت نامه دهخدا

چکیده. [ چ َ دَ / دِ ] ( اِ ) گرز را نیز گویند که به عربی عمود خوانند. ( برهان ). گرز را نیز گویند و آن را به تازی عمود خوانند. ( جهانگیری ) ( رشیدی ). گرز را نیز گویند که عمود باشد. ( انجمن آرا )( آنندراج ). گرز و عمود. ( ناظم الاطباء ) :
چکیده تو ز مغز یلان کنداعلام
حسام تو ز سر دشمنان دهد پیغام.
شمس دهستانی ( از انجمن آرا ).

چکیده. [ چ َ / چ ِ دَ ] ( ن مف )هر نوع مایع به قطرات فروریخته شده. آب یا خون یا هرمایع دیگر که قطره قطره از جایی یا برجایی ریخته و افتاده باشد. رجوع به چکیدن شود. || مقطر وتقطیر شده و بیرون تراویده. ( ناظم الاطباء ). هر چیز که شیره و عصاره آن بوسیله جوشاندن یا بصورت دیگر از طریق تقطیر گرفته شود، چون چکیده کاسنی و چکیده شاهتره و بید و جز آن. مطلق عصاره و شیره هر چیز.
- چکیده جگر ؛ کنایه از خون جگر است. ( از آنندراج ) :
غذای جان و تنم از چکیده جگر آمد
هرآنچه کاستم از خویش هم بخویش فزودم.
حاتم مشهدی ( از آنندراج )
- چکیده خفقان ؛ کنایه از ناله دردآمیز و این استعاره است نه لفظ مقرری. ( از آنندراج ) :
مده به نغمه ما گوش خاطر ای مطرب
چکیده خفقان قابل شنیدن نیست.
طالب آملی ( از آنندراج ).
- چکیده مژه ؛ کنایه از اشک. ( از آنندراج ) :
به روزگار غمت لحظه لحظه گردون را
چکیده مژه ام نائب نجوم شود.
طالب آملی ( از آنندراج ).
|| ماست و پنیر و نظایر آن که آبش به وسایل مختلف گرفته شده باشد: چنانکه ماست را در مشک یا در کیسه کنند و چون آب ماست به تدریج کاسته شود آن را ماست چکیده خوانند. نَثیثَة. ( منتهی الارب ). || به معنی زبده و نخبه و برگزیده چیزی یا کاری ، چنانکه گویند فلان کس چکیده علم یا ادب یا هنر است ، و نیزچکیده مطالب و چکیده اخبار در مورد خبر و مطلب ملخص و منتخب بکار برند.

چکیده. [ چ ُدَ / دِ ] ( ن مف ) به معنی مکیده باشد که از مکیدن است. ( برهان ). به معنی مکیده که چشیده و چوسیده نیز گویند. ( از رشیدی ). به معنی مکیده که چشیده و چوشیده وجوشیده و چشیده نیز گویند. ( از انجمن آرا ) ( از آنندراج ). مکیده. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به چکیدن شود.

چکیده . [ چ َ / چ ِ دَ ] (ن مف )هر نوع مایع به قطرات فروریخته شده . آب یا خون یا هرمایع دیگر که قطره قطره از جایی یا برجایی ریخته و افتاده باشد. رجوع به چکیدن شود. || مقطر وتقطیر شده و بیرون تراویده . (ناظم الاطباء). هر چیز که شیره و عصاره ٔ آن بوسیله جوشاندن یا بصورت دیگر از طریق تقطیر گرفته شود، چون چکیده ٔ کاسنی و چکیده ٔ شاهتره و بید و جز آن . مطلق عصاره و شیره ٔ هر چیز.
- چکیده ٔ جگر ؛ کنایه از خون جگر است . (از آنندراج ) :
غذای جان و تنم از چکیده ٔ جگر آمد
هرآنچه کاستم از خویش هم بخویش فزودم .

حاتم مشهدی (از آنندراج )


- چکیده ٔ خفقان ؛ کنایه از ناله ٔ دردآمیز و این استعاره است نه لفظ مقرری . (از آنندراج ) :
مده به نغمه ٔ ما گوش خاطر ای مطرب
چکیده ٔ خفقان قابل شنیدن نیست .

طالب آملی (از آنندراج ).


- چکیده ٔ مژه ؛ کنایه از اشک . (از آنندراج ) :
به روزگار غمت لحظه لحظه گردون را
چکیده ٔ مژه ام نائب نجوم شود.

طالب آملی (از آنندراج ).


|| ماست و پنیر و نظایر آن که آبش به وسایل مختلف گرفته شده باشد: چنانکه ماست را در مشک یا در کیسه کنند و چون آب ماست به تدریج کاسته شود آن را ماست چکیده خوانند. نَثیثَة. (منتهی الارب ). || به معنی زبده و نخبه و برگزیده ٔ چیزی یا کاری ، چنانکه گویند فلان کس چکیده ٔ علم یا ادب یا هنر است ، و نیزچکیده ٔ مطالب و چکیده ٔ اخبار در مورد خبر و مطلب ملخص و منتخب بکار برند.

چکیده . [ چ َ دَ / دِ ] (اِ) گرز را نیز گویند که به عربی عمود خوانند. (برهان ). گرز را نیز گویند و آن را به تازی عمود خوانند. (جهانگیری ) (رشیدی ). گرز را نیز گویند که عمود باشد. (انجمن آرا)(آنندراج ). گرز و عمود. (ناظم الاطباء) :
چکیده ٔ تو ز مغز یلان کنداعلام
حسام تو ز سر دشمنان دهد پیغام .

شمس دهستانی (از انجمن آرا).



چکیده . [ چ ُدَ / دِ ] (ن مف ) به معنی مکیده باشد که از مکیدن است . (برهان ). به معنی مکیده که چشیده و چوسیده نیز گویند. (از رشیدی ). به معنی مکیده که چشیده و چوشیده وجوشیده و چشیده نیز گویند. (از انجمن آرا) (از آنندراج ). مکیده . (ناظم الاطباء). و رجوع به چکیدن شود.


فرهنگ عمید

۱. چکه چکه شده، قطره قطره ریخته.
۲. (اسم ) افشره، عصاره.
۳. (اسم ) [مجاز] خلاصه.
گرز: چکیدهٴ تو ز مغز یلان کند اعلام / حسام تو ز سر دشمنان دهد پیغام (شمس دهستانی: رشیدی: چکیده )

گرز: ◻︎ چکیدهٴ تو ز مغز یلان کند اعلام / حسام تو ز سر دشمنان دهد پیغام (شمس دهستانی: رشیدی: چکیده)


۱. چکه‌چکه‌شده؛ قطره‌قطره‌ریخته.
۲. (اسم) افشره؛ عصاره.
۳. (اسم) [مجاز] خلاصه.


دانشنامه عمومی

چکیده ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
چکیده (کتابداری) در مقالات و نشریات علمی
چکیده (غارشناسی) یا استالاکمیت، در غارشناسی
چکیده (برنامه تلویزیونی) برنامه خبری- اطلاع رسانی کانادایی

فرهنگستان زبان و ادب

{abstract, résumé (fr. )} [عمومی] خلاصه ای از مقاله، حاوی نکات مهم آن

گویش مازنی

/chakkide/ نخ پنبه

نخ پنبه


واژه نامه بختیاریکا

تُهنیدِه؛ چیرنیده

پیشنهاد کاربران

چ مفتوح.

این واژه غیر از آن واژه چکیدن ( چکه کردن ) است که از آن اسم مفعول "چکیده" نیز ساخته می شود.
این واژه اسم فاعل از واژه چکیدن است که تلفظی از مصدر چاکیدن است. ( الف به فتحه بر روی حرف ک تبدیل و تلفظ می شده است ) یعنی چاک خورده. پاره شده.
به سگی هم زاییده باشد می گفته اند. ( زایمان کرده )

از واژه های متروک که هنوز در برخی روستاهای فارس ( در محل شهر استخر باستانی ) به کار می رود.



از ریشه تورکی "چکمک" بصورت "چکه"و "چکیده" وارد زبان فارسی شده است . این لغت ترکی است .


کلمات دیگر: