کلمه جو
صفحه اصلی

چکاندن


مترادف چکاندن : چکانیدن، قطره قطره ریختن، شلیک کردن، ماشه کشیدن

فارسی به انگلیسی

dribble, drip, drop, instil, instill, to cause to drop or trickle

to cause to drop or trickle


dribble, drip, drop, instil, instill


فارسی به عربی

اغرس , قطر

مترادف و متضاد

distil (فعل)
چکاندن، تقطیر شدن، عرق گرفتن از

seep (فعل)
تراوش کردن، چکاندن، چکه کردن

distill (فعل)
چکاندن، تقطیر شدن، عرق گرفتن از، تقطیر کردن

instill (فعل)
چکاندن، کم کم تزریق کردن، کم کم فهماندن، اهسته القاء کردن، چکه چکه ریختن

instil (فعل)
چکاندن، کم کم تزریق کردن، کم کم فهماندن، اهسته القاء کردن، چکه چکه ریختن

چکانیدن، قطره‌قطره ریختن


شلیک کردن، ماشه کشیدن


۱. چکانیدن، قطرهقطره ریختن
۲. شلیک کردن، ماشه کشیدن


فرهنگ فارسی

چکه چکه ریختن، قطره قطره ریختن آب یامایع دیگر
خواهد چکاند بچکان چکاننده چکانده ) ( مصدر ) ۱ - قطره قطره ریختن مایعی را . ۲ - کشیدن ماش. تفنگ و تیر انداختن : تفنگ خالی کردن .

فرهنگ معین

(چَ دَ ) (مص م . ) ۱ - قطره قطره ریختن مایعی . ۲ - کشیدن ماشة تفنگ و تیر انداختن .

لغت نامه دهخدا

چکاندن. [ چ َ / چ ِ دَ ] ( مص ) چکانیدن. قطره قطره ریختن مایعی را. تقطیر. پالودن :
کنون هفت سال است تا مهر من
همی خون چکاند ابر چهر من.
فردوسی.
دری همی چکاند زری همی فشاند
کاندر جهان بماند پاینده تا به محشر.
فرخی.
سخندانی که بشکافد مَثَل موی
سخنگویی که بچکاند مَثَل زر.
فرخی.
رجوع به چکانیدن شود.
|| ( اصطلاح نظام ) تیراندازی با انواع تفنگهای کوچک و بزرگ ساچمه ای یا گلوله ای ؛کشیدن ماشه و تیرانداختن و تفنگ خالی کردن را گویند.

فرهنگ عمید

۱. مایعی را قطره قطره در چیزی ریختن، چکه چکه ریختن: ناله بر گردون رسانیدن گرفت / وز دو دیده خون چکانیدن گرفت (جامی۲: ۴۳۴ ).
۲. خالی کردن تپانچه یا تفنگ، کشیدن ماشۀ اسلحه و تیر انداختن.

گویش اصفهانی

تکیه ای: bečekni
طاری: čeknây(mun)
طامه ای: čiknâɂan
طرقی: čiknâymun
کشه ای: čiknâymun
نطنزی: čeknâɂan


واژه نامه بختیاریکا

( چکاندن ( تا آخرین قطره ) ) چرنیدِن؛ تُینیدِن
چینیدِن


کلمات دیگر: