jargon, zircon, cinnabar
زرگون
فارسی به انگلیسی
yellow
فرهنگ فارسی
مانندزر، برنگ زر، طلایی، زرجون زرغون، زریون
۱ - ( صفت ) برنگ زر زرد فام طلایی زریون . ۲ - ( اسم ) درخت انگور ( مو ) زرجون . ۳ - آب باران جمع شده بر روی صخره ها و قطعه سنگهای عظیم کوهها که بر اثر حل مواد معدنی موجود در سنگها برنگ نارنجی یا زرد درمیاید . ۴ - شراب باده . ۵ - زرقون .
۱ - ( صفت ) برنگ زر زرد فام طلایی زریون . ۲ - ( اسم ) درخت انگور ( مو ) زرجون . ۳ - آب باران جمع شده بر روی صخره ها و قطعه سنگهای عظیم کوهها که بر اثر حل مواد معدنی موجود در سنگها برنگ نارنجی یا زرد درمیاید . ۴ - شراب باده . ۵ - زرقون .
فرهنگ معین
(زَ ) (ص مر. ) زردرنگ .
لغت نامه دهخدا
زرگون. [ ز ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) به رنگ زر. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ) ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). ذهبی اللون. زریون. ( یادداشت ایضاً ). زردفام. طلایی. زریون. ( فرهنگ فارسی معین ) :
نماز شام پدید آمد آفتاب از دور
چو زرگون سپری گشته گرد او پرگار.
زرگون ایدون همچون رخ بیماران.
پای او افراشتند آنجا چنانک
تو به زرگون راژها افراشتی.
نماز شام پدید آمد آفتاب از دور
چو زرگون سپری گشته گرد او پرگار.
فرخی.
برگهای رزچون پای خشین ساران زرگون ایدون همچون رخ بیماران.
منوچهری.
|| زرجون. زرقون. سرنج. اسرنج. سلیقون. سندوقس. اسرب محروق . ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || سفیداج محروق. ( یادداشت ، ایضاً ). || درخت انگور. زرجون. مو. || آب باران جمع شده بر روی صخره ها و قطعه سنگهای عظیم کوهها که بر اثر حل مواد معدنی موجود در سنگها برنگ نارنجی یا زرددرمی آید. || شراب. باده. ( فرهنگ فارسی معین ). || ( اِخ )گویا نام شهری یا ناحیتی باشد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) : پای او افراشتند آنجا چنانک
تو به زرگون راژها افراشتی.
لبیبی ( یادداشت ایضاً ).
رجوع به زرغون وحاشیه گنج بازیافته ص 33 شود.فرهنگ عمید
مانند زر، به رنگ زر، طلایی.
پیشنهاد کاربران
واژه ی " زرگون " فارسی پس از سیر در زبان های غیر ایرانی با تغییر لهجه و معنی به شکل " زیرکونیم " در آمده و دوباره به زبان فارسی بازگشته است و امروزه با همان شکل تغییر یافته در زبان فارسی کاربرد دارد .
کلمات دیگر: