مترادف چهاردیواری : چاردیواری، محیط محصور، فضای محصور، حصار، محدود، خانه شخصی
چهاردیواری
مترادف چهاردیواری : چاردیواری، محیط محصور، فضای محصور، حصار، محدود، خانه شخصی
فارسی به انگلیسی
فارسی به عربی
رباعی الاضلاع
مترادف و متضاد
ضمیمه، محوطه، پیوست، چینه، حصار، دیوار، حصار کشی، چاردیواری، چینهکشی، میان بار، چهار دیواری
حصار، چهار دیواری، چینه کشیدن
چهار دیواری
چهار دیواری، چهار گوش، مربع، قطعه سربی، سیم چهار لای بهم پیچیده عایق، چهار گوشه
چاردیواری، محیط محصور، فضای محصور
حصار
محدود
خانه شخصی
۱. چاردیواری، محیط محصور، فضای محصور
۲. حصار
۳. محدود
۴. خانه شخصی
فرهنگ فارسی
منسوب به چهار دیوار . جائیکه از چهار طرف با چهار دیوار محصور شده باشد .
فرهنگ معین
(چَ یا چَ ) (اِمر. ) ۱ - هر جا که از چهارطرف محصور و دیوار باشد، محوطه . ۲ - (کن . ) خانه و کاشانه .
لغت نامه دهخدا
چهاردیواری. [ چ َ/ چ ِ دی ] ( ص نسبی مرکب ، اِ مرکب ) منسوب به چهار دیوار. جائی که از چهار طرف با چهار دیوار محصور شده باشد. چهاردیواری : آن مردگان در آن چهاردیواری بماندند سالیان بسیار. ( ترجمه تفسیر طبری ). رجوع به چاردیواری شود.
- بودجه چهاردیواری ؛ بودجه درست و کامل.
- چهاردیواری اختیاری ؛ مثلی است که از آن مصونیت حقوقی خانه و جایباش را خواهند. ( یادداشت مؤلف ).
- چهاردیواری بودجه ؛ چهارچوب بودجه در حد توانائی و امکانات بودجه.
- بودجه چهاردیواری ؛ بودجه درست و کامل.
- چهاردیواری اختیاری ؛ مثلی است که از آن مصونیت حقوقی خانه و جایباش را خواهند. ( یادداشت مؤلف ).
- چهاردیواری بودجه ؛ چهارچوب بودجه در حد توانائی و امکانات بودجه.
فرهنگ عمید
۱. زمینی که در چهار سمت آن دیوار باشد.
۲. خانه: چهاردیواری، اختیاری.
۲. خانه: چهاردیواری، اختیاری.
پیشنهاد کاربران
اتاق، چاردیواری، محیط محصور، فضای محصور، حصار، محدود، خانه شخصی
courtyard
کلمات دیگر: