مترادف حساب کردن : شماره کردن، شمردن، محاسبه کردن، سنجیدن، برآورد کردن، شمارش، محاسبه، محسوب داشتن، خیال کردن، فرض کردن، فکر کردن
برابر پارسی : همارنیدن، آماردن
to calculate, to compute, to reckon
calculate, compute, count, figure, reckon
احسب , حساب
شماره کردن
شمردن، محاسبه کردن
سنجیدن
برآورد کردن
شمارش، محاسبه
محسوبداشتن
خیال کردن، فرض کردن، فکر کردن
۱. شماره کردن
۲. شمردن، محاسبه کردن
۳. سنجیدن
۴. برآورد کردن
۵. شمارش، محاسبه
۶. محسوبداشتن
۷. خیال کردن، فرض کردن، فکر کردن
آماردن.
همارنیدن