کلمه جو
صفحه اصلی

تجلیل


مترادف تجلیل : اجلال، احترام، بزرگداشت، تبجیل، تعظیم، تکریم، بزرگ داشتن

متضاد تجلیل : تحقیر، خوارداشت

برابر پارسی : بزرگداشتن، گرامی داشتن، ارج نهادن

فارسی به انگلیسی

glorification, enthronement, kudos, mention

glorification


enthronement, glorification, kudos, mention


فارسی به عربی

احتفال , اعلاء , تمجید , ولاء ، إجلالٌ

مترادف و متضاد

homage (اسم)
بیعت، تجلیل

celebration (اسم)
جشن، تجلیل، برگزاری جشن

glorification (اسم)
تجلیل، تمجید، تکریم

exaltation (اسم)
بلندی، تجلیل، تمجید

kudos (اسم)
تجلیل، جلال

magnification (اسم)
تجلیل، تکریم، درشت نمایی، بزرگ سازی

اجلال، احترام، بزرگداشت، تبجیل، تعظیم، تکریم ≠ تحقیر، خوارداشت


بزرگ‌داشتن


۱. اجلال، احترام، بزرگداشت، تبجیل، تعظیم، تکریم
۲. بزرگداشتن ≠ تحقیر، خوارداشت


فرهنگ فارسی

بزرگ کردن، بزرگ داشتن، احترام کردن، بزرگداشت
( مصدر ) ۱- بزرگ داشتن تبجیل . ۲- ( اسم ) بزرگداشت . جمع : تجلیلات . توضیح در عربی بمعنی (( قرار دادن جل اسب را ) ) آمده و ایرانیان در معنی آن تصرف کرده بمعنی (( اجلال ) ) گرفته اند.

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) بزرگ داشتن ، احترام گذاشتن .

لغت نامه دهخدا

تجلیل. [ ت َ ] ( ع مص ) فراگرفتن. ( صحاح جوهری ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ). همه را فرارسیدن و بپوشانیدن چیزی. ( تاج المصادر بیهقی ) ( از اقرب الموارد ). فراز گرفتن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). بپوشانیدن چیزی و فراز گرفتن. ( آنندراج ): جلل المطر الارض ؛ اذا عمها و طبقها فلم یدع شیئاً الا غطی علیه. ( اقرب الموارد ). || جل بر ستور افکندن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( زوزنی ) ( صحاح جوهری ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ) ( آنندراج ). پوشانیدن اسب را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || بزرگ داشتن مرد. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). بزرگ گردانیدن. ( فرهنگ نظام ) ( المنجد ). تعظیم و تکریم کردن. بزرگ خواندن. بزرگ داشتن. بزرگداشت.

فرهنگ عمید

بزرگداشت.

پیشنهاد کاربران

شریف تر و بزرگ تر


کلمات دیگر: