کلمه جو
صفحه اصلی

تحلیف


مترادف تحلیف : سوگند ادا کردن، سوگندخوردن، قسم خوردن، قسم یاد کردن، سوگنددادن، قسم دادن

فارسی به انگلیسی

inauguration, administering an oath, sweering (in)

administering an oath, sweering (in)


inauguration


فارسی به عربی

شهادة

مترادف و متضاد

adjuration (اسم)
قسم، لابه، تحلیف، التماس

attestation (اسم)
تحلیف، گواهی، شهادت، تصدیق امضاء

سوگند ادا کردن، سوگندخوردن، قسم خوردن، قسم یاد کردن


سوگنددادن، قسم دادن


۱. سوگند ادا کردن، سوگندخوردن، قسم خوردن، قسم یاد کردن
۲. سوگنددادن، قسم دادن


فرهنگ فارسی

سوگنددادن
( مصدر ) سوگند دادن : (( مراسم تحلیف بعمل آمد ) ) جمع : تحلیفات.

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص م . ) سوگند دادن .

لغت نامه دهخدا

تحلیف. [ ت َ] ( ع مص ) سوگند دادن. ( تاج المصادر بیهقی ) ( آنندراج ) ( فرهنگ نظام ). سوگند دادن کسی را. ( زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( قطر المحیط ).

فرهنگ عمید

سوگند دادن.

دانشنامه عمومی

سوگند خوردن ، قسم خوردن


سوگند دادن- قسم خوردن- محرم شدن


پیشنهاد کاربران

سردوشی دادن

تحلیف: کسی را وادار به اداء سوگند کردن[اصطلاح حقوق]

تحلیف : در همه جای دنیا بنا به رسمی مقامات سیاسی در زمان پذیرش پست زمامداری خود طی مراسمی سوگند یاد می کنند که معمولاً دست خودشان را بر روی کتاب مقدس دین خودشان قرار میدهند و قسم یاد میکنند که در انجام امور محوله پاکی، صداقت و عدالت را پیشه کنند.

قسم خوردن

از ریشه ی حلف به معنی سوگند خوردن است که چون به مصدر باب تفعیل برده شده معنی متعدی می دهد و می شود سوگند دادن.
در سیاست به مراسم سوگند سیاستمداری که مسئولیتی را به عهده می گیرد اطلاق می شود.
موارد دیگر استفاده ی آن مراسم تحلیف سربازان و یا مراسم تحلیف دانشجویان رشته ی پزشکی است.

جشنواره سوگند ادا کردن
مراسم سوگند خوری

تحلیف: برگزیدن، انتخاب


کلمات دیگر: