مترادف تیغ زدن : تلکه کردن، شمشیر زدن، مجروح کردن
تیغ زدن
مترادف تیغ زدن : تلکه کردن، شمشیر زدن، مجروح کردن
فارسی به انگلیسی
sting
مترادف و متضاد
نیش زدن، تیغ زدن، از رو شکافتن، شدیدا انتقاد کردن
تلکه کردن
شمشیر زدن
مجروح کردن
۱. تلکه کردن
۲. شمشیر زدن
۳. مجروح کردن
فرهنگ فارسی
تیغ نهادن در قومی شمشیر زدن
فرهنگ معین
(زَ دَ ) ۱ - (مص م . ) دمیدن آفتاب . ۲ - (عا. ) از کسی پول یا مالی را به زور یا نیرنگ گرفتن .
لغت نامه دهخدا
تیغ زدن.[ زَ دَ ] ( مص مرکب ) تیغ نهادن در قومی. شمشیر زدن.( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). نبرد کردن با شمشیر. دشمن را با شمشیر و جز آن از پای درآوردن :
نامه نویسد بدیع و نظم کند خوب
تیغ زند نیک و پهنه بازد و چوگان.
هر که زبانش دگر و دل دگر.
گوش کجا که بشنود ناله زار خامشان.
گر تاج می فرستی و گر تیغ می زنی.
تا خون رود از مفاصل من.
دستی از پرده برون آمد چون عاج سپید
گفتی از میغ همی تیغ زند زهره و ماه.
هم از باختر برزند باز تیغ.
دلم بفروخت چون از مهر خاور.
گوئی که روی خاک همه زعفران گرفت.
وگر رعد چوگان زند، برق تیغ.
با روی همچو آتش و در کف چو آب تیغ.
از خطا گفتم شبی زلف ترا مشک ختن
می زند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوز.
نامه نویسد بدیع و نظم کند خوب
تیغ زند نیک و پهنه بازد و چوگان.
فرخی.
تیغ بباید زدنش بر جگرهر که زبانش دگر و دل دگر.
انوری.
ساعد و کف جاودان تیغ نهفته می زندگوش کجا که بشنود ناله زار خامشان.
سعدی.
آسوده خاطرم که تو در خاطر منی گر تاج می فرستی و گر تیغ می زنی.
سعدی.
گر تیغ زند بدست سیمین تا خون رود از مفاصل من.
سعدی.
|| با کارد و تیغ و قمه خراشیدن سر در عاشورا. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). عملی که به عاشورا می کردند، با زدن تیغ بر سر خود، عزاداری حسین بن علی و شهداء کربلا را. || جراحت وارد آوردن با تیغ، چنانکه حجام برای بیرون کردن خون از تن. شرط. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). || به معنی طلوع کردن ماه و آفتاب و کوکب. ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). اولین اشعه خویش نمودن خورشید. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ). اولین اشعه افکندن هر چیز نورانی چون خورشید و ماه و ستاره و صبح و جز اینها : دستی از پرده برون آمد چون عاج سپید
گفتی از میغ همی تیغ زند زهره و ماه.
کسائی مروزی.
چو روزی که بودش به خاور گریغهم از باختر برزند باز تیغ.
عنصری ( ازیادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
بزد صبح خرد تیغ از شب جهل دلم بفروخت چون از مهر خاور.
ناصرخسرو.
خورشید چون ز کوه زند تیغ بامدادگوئی که روی خاک همه زعفران گرفت.
معزی.
اگر باد و برف است و باران و میغوگر رعد چوگان زند، برق تیغ.
سعدی.
دی دلبرم رسید چو زد آفتاب تیغبا روی همچو آتش و در کف چو آب تیغ.
جامی کاتب ( ازیادداشت بخط مرحوم دهخدا ).
|| نیشتر زدن. ( ناظم الاطباء ) : از خطا گفتم شبی زلف ترا مشک ختن
می زند هر لحظه تیغی مو بر اندامم هنوز.
حافظ.
|| در تداول ، به معنی گرفتن پولی از کسی بظاهر، قرض را و به باطن ، نپرداختن آن.اصطلاحات
معنی ضرب المثل -> تیغ زدن
پول یا چیز مفت از کسی گرفتن، گوش بُری.
پول یا چیز مفت از کسی گرفتن، گوش بُری.
پیشنهاد کاربران
تیغیدن
تیغیدن به آرشِ به بهانه ای نیرنگبازانه از کسی پول درآوردن.
با کارواژه ی کمکی �زدن� نیز بکار می رود: �تیغ زدن� که این یک از آرش های دیگری از آن میان، �برآمدن آفتاب� نیز برخوردار است.
https://www. behzadbozorgmehr. com/2020/11/blog - post_74. html
تیغیدن به آرشِ به بهانه ای نیرنگبازانه از کسی پول درآوردن.
با کارواژه ی کمکی �زدن� نیز بکار می رود: �تیغ زدن� که این یک از آرش های دیگری از آن میان، �برآمدن آفتاب� نیز برخوردار است.
https://www. behzadbozorgmehr. com/2020/11/blog - post_74. html
کلمات دیگر: