جامه که اتو کرده باشند
اتو کشیده
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
اتوکشیده. [ اُ ک َ / ک ِ دَ / دِ ] ( ن مف مرکب ) جامه ای که اتو کرده باشند :
بغیر من که بتن نقش بوریا دارم
اتوکشیده که دارد قبای عریانی.
بغیر من که بتن نقش بوریا دارم
اتوکشیده که دارد قبای عریانی.
اشرف.
اصطلاحات
معنی اصطلاحات عامیانه و امروزی -> اتو کشیده
آدم شق و رق
آدم شق و رق
کلمات دیگر: