کلمه جو
صفحه اصلی

ختل

فرهنگ فارسی

۱ - ( مصدر ) فریب دادن فریفتن گول زدن . ۲ - ( اسم ) فریب افسون .
بشاری آنرا کورتی وسیع و پر شهر می آورد

فرهنگ معین

(خَ ) [ ع . ] ۱ - (مص م . ) فریفتن ، گول زدن . ۲ - (اِ. ) فریب ، افسون .

لغت نامه دهخدا

ختل . [ خ َ ] (اِخ ) نام ولایتی است از بدخشان که اسب خوب از آنجا آورند و اسب ختلی منسوب به آن ولایت است . (از برهان قاطع).


ختل . [ خ َ ] (ع اِمص ) فریفتگی . گول زدگی . || (اِ) اسپغول . اسفرزده . نباتی است که برای دفع پاره ای از امراض نکوست . (از ناظم الاطباء).


ختل . [ خ َ ] (ع مص ) فریفتن . (از شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء) (متن اللغة) (معجم الوسیط) (اقرب الموارد) (تاج العروس ): و صنف تعلموه للاستطالة والختل (از حدیث حسن در صفت طلاب بنقل معجم الوسیط). || آرام آرام از پشت شکارراه یافتن بجهت صید تا آن حیوان متوجه تعقیب خود نشود. (از متن اللغة). || برای صید در محلی مخفی شدن . منه : «ختل الذئب الصید»؛ ای پنهان شدن گرگ برای شکار. (از متن اللغة) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || در اطراف دشمن گشتن و بر دشمن دست یافتن از محلی که او واقف نیست . (از معجم الوسیط): کانی انظر الیه یختل الرجل لیطعنه . (از معجم الوسیط).


ختل . [ خ ِ ] (ع اِ) پوشش . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (متن اللغة) (معجم الوسیط). || محلی که بدان جا پنهان میشوند. (از متن اللغة) (معجم الوسیط). || خانه . (ناظم الاطباء). || سوراخ خرگوش .


ختل . [ خ ُت ْ ت َ ] (اِخ ) بشاری آنرا کورتی وسیع و پرشهر می آورد. از جغرافیادانان عرب بعضی آنرا منسوب به بلخ میداند ولی این رأی خطاست زیرا ختل در عقب جیحون قرار دارد و واجب است که از مضافات هیطل که در ماوراءالنهر است دانسته شود. این ناحیه از صفانیان بزرگتر و پهناورتر و پرخیزتر است . قصبة آن هُلبُک است و از شهرهایش قریه بنجاراع و «هلاوَرد» و «لاوَکَند» و «کاوَند» و «تملیات » و «اسکندره ٔ» و «منک »...را باید نام برد. اصطخری می گوید نخستین ناحیت بر ساحل جیحون از نواحی ماوراءالنهر «ختل » و «وخش » می باشدو این دو ناحیت گرچه دو منطقه جداگانه اند ولی واجد عامل واحدند و بین «جریاب » و «وخشاب » قرار دارند... مرادی درباره ٔ ختل و صاحب آن چنین گوید :
ایها السائلی من الحارث النذ -
ل عن اهل وده الارجاس
عد من ختل فختل ارض
عرفت بالدواب لا بالناس
بدین ناحیت کثیری از علمای اسلامی منتسبند که از جمله ٔ آنان است عبادبن موسی ختلی و پسرش اسحاق بن عباد و عمران بن حسن بن یوسف ابوالفرج ختلی که از ابوطیب احمدبن ابراهیم بن عبدالوهاب بن عبدون وابوبکر احمدبن سلیمان بن زیان و ابوالحسن علی بن داودبن احمد ورثانی و محمدبن بکاربن زید سکسکی و جماعت کثیری حدیث شنید و از او علی بن محمد حنائی و ابوالعباس احمدبن محمدبن یوسف بن فروة اصفهانی و علی بن حسن ربعی و رشابن نظیف و حسن بن علی اهوازی و غیر ایشان حدیث شنیدید او بسال چهارصد هَ . ق . بدرود حیات گفت . و اسحاق بن عبادبن موسی مکنی به ایوب و معروف به ختلی بغدادی است او از هوذةبن خلیفه و هاشم بن قاسم بن محمدبن اسماعیل و تنی چند حدیث شنید و بسال 251 هَ . ق . درگذشت . (از یاقوت در معجم البلدان )- لسترنج ختل را نام بلادی می آورد که از آن کفار بوده و در سمت خاور و شمال خراسان قرار داشته است به این مشخصات : یکی از شاخه های بزرگ رودخانه ٔ جیحون و خشاب است که از شمال می آید و از سمت راست ببستر جیحون می ریزد و آن ناحیتی کوهستانی است که در زاویه ٔ بین وخشاب و جیحون قرار دارد و معروف به ختل میباشد. این اسم بطور کلی بر همه ٔ بلاد کفر که در سمت خاور و شمال خراسان واقع بوده اند اطلاق میشد و بدین ترتیب ختل شامل قسمت شمالی بلاد وخش میگردید که سرچشمه ٔ رود وخشاب بود. این بلاد بقول اصطخری بسیار خرم و حاصلخیز بود و اسبان خوب و چارپایان بارکش بسیار داشت و در کناره ٔ رودخانه های متعدد آن شهرها و روستاهای بزرگ و سرزمین های غله خیز جای داشت و میوه ٔ بسیار از آنجا حاصل میشد. در قرن چهارم هلبک کرسی ختل بود و سلطان ختل در آنجا میزیست (شاید این شهر در حوالی خلاب امروز بوده است ) ولی دو شهر «منک » و «هلاورد» از هلبک بزرگتر بودند. شهرهای مهم دیگر ختل عبارت بودند از «اندیجاراغ » (=انداجاراغ ) و فرغار (= فارغر) که در کنار رود اندیجاراغ و فرغار جای داشتند همچنین شهرهای «تملیات » و «لاوکند». لاوکند درکنار رود وخشاب زیر پل سنگی نزدیک گرگان تپه ٔ کنونی واقع بود. مقدسی درباره ٔ هلبک می گوید این شهر کرسی ختل است مسجد آن در وسط شهر واقع گردیده و آب شهر از رودخانه ٔ «اخشود» تأمین میشود. شهر اندیجاراغ نزدیک ساحل جیحون واقع بود و در آنجا یکی از شاخه های جیحون موسوم به اندیجاراغ به جیحون می ریخت و ظاهراً در محل قلعه ٔ «مرو» امروز بوده است . «منک » بزرگترین شهرهای این ایالت در شمال هلبک و خاور تملیات واقع بود. و هلاورد در کنار رودخانه ٔ وخشاب قرار داشت و مقدسی درباره ٔ آن می گوید از هلبک بزرگتر و شهری مهم است . تملیات بین منک و پل رود وخشاب واقع و دور نیست در محل بلجوان کنونی قرار داشته است . شرف الدین علی یزدی درضمن جنگهای امیرتیمور ازین شهر یاد کرده است . پل سنگی معروفی که روی رودخانه ٔ وخشاب وجود داشته هنوز باقی است . ابن رسته و اسطخری و بسیاری از مؤلفان متأخر نوشته اند که این پل سر راهی که از تملیات بشهر واشجرد در قبادیان میرفت روی رود وخشاب قرار داشته است . در شمال این پل بقول ابن رسته بلاد کمیذ واقع است وبعد از آن بلاد رشت در حوالی سرچشمه وخشاب قرار دارد. پل سنگی مزبور چنانکه اصطخری یاد کرده در محلی بودکه بستر رودخانه ٔ در میان دره ای تنگ واقع میشد. شرف الدین علی یزدی این پل را به اسم فارسی آن «پل سنگین » نامیده و رسم ترکی آنرا که «تاش کوپرک » می باشد نیزذکر کرده است جهانگردان اخیر هم مکرر در نوشته های خود از آن اسم برده اند. (از سر زمینهای خلافت شرقی ص 466).


ختل. [ خ َ ] ( ع اِمص ) فریفتگی . گول زدگی. || ( اِ ) اسپغول. اسفرزده. نباتی است که برای دفع پاره ای از امراض نکوست. ( از ناظم الاطباء ).

ختل. [ خ َ ] ( ع مص ) فریفتن. ( از شرفنامه منیری ) ( ناظم الاطباء ) ( متن اللغة ) ( معجم الوسیط ) ( اقرب الموارد ) ( تاج العروس ): و صنف تعلموه للاستطالة والختل ( از حدیث حسن در صفت طلاب بنقل معجم الوسیط ). || آرام آرام از پشت شکارراه یافتن بجهت صید تا آن حیوان متوجه تعقیب خود نشود. ( از متن اللغة ). || برای صید در محلی مخفی شدن. منه : «ختل الذئب الصید»؛ ای پنهان شدن گرگ برای شکار. ( از متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ). || در اطراف دشمن گشتن و بر دشمن دست یافتن از محلی که او واقف نیست. ( از معجم الوسیط ): کانی انظر الیه یختل الرجل لیطعنه. ( از معجم الوسیط ).

ختل. [ خ ِ ] ( ع اِ ) پوشش. ( از ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( متن اللغة ) ( معجم الوسیط ). || محلی که بدان جا پنهان میشوند. ( از متن اللغة ) ( معجم الوسیط ). || خانه. ( ناظم الاطباء ). || سوراخ خرگوش.

ختل. [ خ َ ] ( اِخ ) نام ولایتی است از بدخشان که اسب خوب از آنجا آورند و اسب ختلی منسوب به آن ولایت است . ( از برهان قاطع ).

ختل. [ خ ُت ْ ت َ ] ( اِخ ) بشاری آنرا کورتی وسیع و پرشهر می آورد. از جغرافیادانان عرب بعضی آنرا منسوب به بلخ میداند ولی این رأی خطاست زیرا ختل در عقب جیحون قرار دارد و واجب است که از مضافات هیطل که در ماوراءالنهر است دانسته شود. این ناحیه از صفانیان بزرگتر و پهناورتر و پرخیزتر است. قصبة آن هُلبُک است و از شهرهایش قریه بنجاراع و «هلاوَرد» و «لاوَکَند» و «کاوَند» و «تملیات » و «اسکندره ٔ» و «منک »...را باید نام برد. اصطخری می گوید نخستین ناحیت بر ساحل جیحون از نواحی ماوراءالنهر «ختل » و «وخش » می باشدو این دو ناحیت گرچه دو منطقه جداگانه اند ولی واجد عامل واحدند و بین «جریاب » و «وخشاب » قرار دارند... مرادی درباره ختل و صاحب آن چنین گوید :
ایها السائلی من الحارث النذ -
ل عن اهل وده الارجاس
عد من ختل فختل ارض
عرفت بالدواب لا بالناس
بدین ناحیت کثیری از علمای اسلامی منتسبند که از جمله آنان است عبادبن موسی ختلی و پسرش اسحاق بن عباد و عمران بن حسن بن یوسف ابوالفرج ختلی که از ابوطیب احمدبن ابراهیم بن عبدالوهاب بن عبدون وابوبکر احمدبن سلیمان بن زیان و ابوالحسن علی بن داودبن احمد ورثانی و محمدبن بکاربن زید سکسکی و جماعت کثیری حدیث شنید و از او علی بن محمد حنائی و ابوالعباس احمدبن محمدبن یوسف بن فروة اصفهانی و علی بن حسن ربعی و رشابن نظیف و حسن بن علی اهوازی و غیر ایشان حدیث شنیدید او بسال چهارصد هَ. ق. بدرود حیات گفت. و اسحاق بن عبادبن موسی مکنی به ایوب و معروف به ختلی بغدادی است او از هوذةبن خلیفه و هاشم بن قاسم بن محمدبن اسماعیل و تنی چند حدیث شنید و بسال 251 هَ. ق. درگذشت. ( از یاقوت در معجم البلدان )- لسترنج ختل را نام بلادی می آورد که از آن کفار بوده و در سمت خاور و شمال خراسان قرار داشته است به این مشخصات : یکی از شاخه های بزرگ رودخانه جیحون و خشاب است که از شمال می آید و از سمت راست ببستر جیحون می ریزد و آن ناحیتی کوهستانی است که در زاویه بین وخشاب و جیحون قرار دارد و معروف به ختل میباشد. این اسم بطور کلی بر همه بلاد کفر که در سمت خاور و شمال خراسان واقع بوده اند اطلاق میشد و بدین ترتیب ختل شامل قسمت شمالی بلاد وخش میگردید که سرچشمه رود وخشاب بود. این بلاد بقول اصطخری بسیار خرم و حاصلخیز بود و اسبان خوب و چارپایان بارکش بسیار داشت و در کناره رودخانه های متعدد آن شهرها و روستاهای بزرگ و سرزمین های غله خیز جای داشت و میوه بسیار از آنجا حاصل میشد. در قرن چهارم هلبک کرسی ختل بود و سلطان ختل در آنجا میزیست ( شاید این شهر در حوالی خلاب امروز بوده است ) ولی دو شهر «منک » و «هلاورد» از هلبک بزرگتر بودند. شهرهای مهم دیگر ختل عبارت بودند از «اندیجاراغ » ( =انداجاراغ ) و فرغار ( = فارغر ) که در کنار رود اندیجاراغ و فرغار جای داشتند همچنین شهرهای «تملیات » و «لاوکند». لاوکند درکنار رود وخشاب زیر پل سنگی نزدیک گرگان تپه کنونی واقع بود. مقدسی درباره هلبک می گوید این شهر کرسی ختل است مسجد آن در وسط شهر واقع گردیده و آب شهر از رودخانه «اخشود» تأمین میشود. شهر اندیجاراغ نزدیک ساحل جیحون واقع بود و در آنجا یکی از شاخه های جیحون موسوم به اندیجاراغ به جیحون می ریخت و ظاهراً در محل قلعه «مرو» امروز بوده است. «منک » بزرگترین شهرهای این ایالت در شمال هلبک و خاور تملیات واقع بود. و هلاورد در کنار رودخانه وخشاب قرار داشت و مقدسی درباره آن می گوید از هلبک بزرگتر و شهری مهم است. تملیات بین منک و پل رود وخشاب واقع و دور نیست در محل بلجوان کنونی قرار داشته است. شرف الدین علی یزدی درضمن جنگهای امیرتیمور ازین شهر یاد کرده است. پل سنگی معروفی که روی رودخانه وخشاب وجود داشته هنوز باقی است. ابن رسته و اسطخری و بسیاری از مؤلفان متأخر نوشته اند که این پل سر راهی که از تملیات بشهر واشجرد در قبادیان میرفت روی رود وخشاب قرار داشته است. در شمال این پل بقول ابن رسته بلاد کمیذ واقع است وبعد از آن بلاد رشت در حوالی سرچشمه وخشاب قرار دارد. پل سنگی مزبور چنانکه اصطخری یاد کرده در محلی بودکه بستر رودخانه در میان دره ای تنگ واقع میشد. شرف الدین علی یزدی این پل را به اسم فارسی آن «پل سنگین » نامیده و رسم ترکی آنرا که «تاش کوپرک » می باشد نیزذکر کرده است جهانگردان اخیر هم مکرر در نوشته های خود از آن اسم برده اند. ( از سر زمینهای خلافت شرقی ص 466 ).

فرهنگ عمید

فریب دادن، گول زدن.

دانشنامه آزاد فارسی

خُتّل
(یا: خُتّلان) ناحیه ای تاریخی و قدیمی در آسیای میانه، واقع در تاجیکستان کنونی، بر کرانۀ راست علیای رودخانۀ جیحون و میان رودخانۀ وخش (وخشاب) و شاخۀ اصلی جیحون موسوم به جریاب و رودپنج. این ناحیۀ بزرگ کوهستانی که تا سرچشمه های وخشاب امتداد داشت، سرزمینی خرم و حاصل خیز با رودخانه های فراوان و شهرها و روستاهای متعدد بود. محصولات آن عبارت بودند از غله، پنبه، انگور، خربزه، ریواس، لاجورد، انواع کارد و سوزن و حلویات. اسب و استر و رمه های گوسفند ختلانی مشهور بود و به ویژه اسب های ختلانی به نقاط مختلف صادر می شد. کرسی (مرکز) ختل شهر هُلبُک بود و سلطان ختلان در آن سکونت داشت. شهرهای مُنک (مونک) و هلاورد در این ناحیه از هلبک بزرگ تر بودند. پیش از اسلام شاهان ختلان را شیرختلان، ختلان شاه یا ختلان خدات می نامیدند. این نام ها در دورۀ اسلامی منسوخ شد. شاه ختلان در ۱۳۳ق به چین گریخت. شاهان ختلان در دورۀ سامانیان متحدان آن دولت بودند و در دورۀ غزنویان خراجگزار آن دولت شدند. ختل به سبب مجاورت با دولت ایلک خانی، دائماً در معرض غارتگری های آنان قرار داشت و آسیب های بسیار می دید. شاهان ختل در قرن ۶ق نسب خود را به بهرام گور می رسانیدند. در نیمۀ دوم قرن ۸ق، ختلان یکی از ممالک کوچکِ حاصل از تجزیۀ دولت جغتای بود. پادشاه ختل، کیخسرو، به جرم همدستی با خوارزمشاه، به فرمان امیرتیمور کشته شد (۷۷۳/۷۷۴ق) و امیرتیمور حکومت ختلان را به فرزند شیربهرام از خویشاوندان کیخسرو سپرد. سلطان محمود، پسر کیخسرو، همچنان در زمرۀ اتباع تیمور باقی ماند. ختلان در دورۀ شیبانیان بخشی از قلمرو آنان بود، و در دورۀ استیلای ازبکان کلاب نامیده می شد.

پیشنهاد کاربران

فریفتن

گول زدن

ختلیدن = فریفتن.


کلمات دیگر: