کلمه جو
صفحه اصلی

رصاد

فرهنگ فارسی

جمع رصده جمع رصده یکدفعه باران

فرهنگ معین

(رَ صّ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - رصد کننده . ۲ - رصد خانه . ۳ - پاسبان ، شبگرد.

لغت نامه دهخدا

رصاد. [ رُص ْ صا ](ع ص ) ج ِ راصد. (ناظم الاطباء). رجوع به راصد شود.


رصاد. [ رِ ] (ع اِ) ج ِ رَصْدَة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ِ رَصْدة، یک دفعه باران . (آنندراج ). رجوع به رَصْدة شود.


رصاد. [ رَص ْ صا ] (ع ص ، اِ) شبگرد. || پاسبان شب در سپاه . || گیرنده ٔ باج راه . (از ناظم الاطباء). گیرنده ٔ باج . (فرهنگ فارسی معین ). راه بان . (یادداشت مؤلف ). راه وان . (مهذب الاسماء). || عالم به علم هیأت و رصدکننده . (ناظم الاطباء). رصدکننده . عالم هیأت . (فرهنگ فارسی معین ). || ریاضی دان . (ناظم الاطباء). || رصدخانه . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ).


رصاد. [ رِ ] ( ع اِ ) ج ِ رَصْدَة. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ج ِ رَصْدة، یک دفعه باران. ( آنندراج ). رجوع به رَصْدة شود.

رصاد. [ رُص ْ صا ]( ع ص ) ج ِ راصد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به راصد شود.

رصاد. [ رَص ْ صا ] ( ع ص ، اِ ) شبگرد. || پاسبان شب در سپاه. || گیرنده باج راه. ( از ناظم الاطباء ). گیرنده باج. ( فرهنگ فارسی معین ). راه بان. ( یادداشت مؤلف ). راه وان. ( مهذب الاسماء ). || عالم به علم هیأت و رصدکننده. ( ناظم الاطباء ). رصدکننده. عالم هیأت. ( فرهنگ فارسی معین ). || ریاضی دان. ( ناظم الاطباء ). || رصدخانه. ( ناظم الاطباء ) ( فرهنگ فارسی معین ).


کلمات دیگر: