کلمه جو
صفحه اصلی

خالدی

فرهنگ فارسی

یوسف ضیائ الدین پاشا خالدی .

لغت نامه دهخدا

خالدی . [ ل ِ] (اِخ ) ابوجعفر خالدی ، نام یکی از بزرگان است . حمداﷲ مستوفی نام او را در جزو گروهی آورده که مجرد نام آنها معلوم شده و زمان وفات و لطائف سخنانشان بدست نیامده است . (از تاریخ گزیده ٔ حمداﷲ مستوفی ص 794).


خالدی . [ ل ِ ] (اِخ )یوسف ضیاءالدین پاشا خالدی . وی از اعیان و اعلام فلسطین در عصر اخیر بوده است . او راست کتاب : «الهدیة الحمیدیة فی اللغة الکردیة» تاریخ تولدش 1255 هَ .ق . وفوتش 1324 هَ .ق . است . (از اعلام زرکلی ج 3 ص 1180).


خالدی . [ ل ِ ] (ص نسبی ) منسوب به خالد است که نام اجدادی میباشد. (از انساب سمعانی ).


خالدی. [ ل ِ ] ( ص نسبی ) منسوب به خالد است که نام اجدادی میباشد. ( از انساب سمعانی ).

خالدی. [ ل ِ ] ( اِخ ) محرف و مصحف کلمه «کرد» است. رشید یاسمی در تاریخ کرد چنین آرد: بعضی از محققان جدید کرد را تحریف خالدی شمرده اند چه در قرن نهم قبل از میلاد در «وان » دولتی تشکیل شد بنام هالد یا ( خالدی ) که آشوریان آنها را «اورارتو» و «اوراشتو» گویند و در عبری «اراراط» نامند و یونانیان «الارودی » و «خالدوی » و «خالد ایوی » ذکر کنند. این دولت تا قرن ششم قبل از میلاد باقی بود بعد از آنکه ارامنه پیدا شدند خالدی ها پراکنده شده به کوهستانها رفتند. ( کتاب کوروپدی گزنفون ج 3 فصل 3 - 1 ). در نواحی شمال دریاچه ٔوان آثار این قوم موجود است و در نزدیکی طرابوزان نقطه ای به اسم خالد در عهد دولت بیزانس بود و شهر خلاط[ اخلاط ] نیز حاکی از نام آنان است حتی در طرف قفقاز هم نام این طایفه هست و سنگ معروف کله شین در مرز ایران از این دولت است. باری بعضی از محققان مثل رایسکه گفته اند: «خالدی و کردی و کورتی و گردیای همه یکی است ». تیکلات پیلسر آشوری در استوانه ای که به یادگار گذاشته نام طایفه قورطیه ( کورتی ) را که در کوهستان آزو بوده اند و جزو طوایفی که به اطاعت خود آورده ذکر میکند. ( از تاریخ کرد رشید یاسمی صص 93 - 92 ).

خالدی. [ ل ِ ] ( اِخ ) نام تیره ای است از ایل کلهر که دارای دوهزار خانوار میباشد. شغل آنها تربیت اغنام و احشام است. ( از جغرافیای سیاسی کیهان ص 61 ).

خالدی. [ ل ِ ] ( اِخ ) نام شاعری بوده است از ولایت حصار شادمان و به شهر هرات به جهت تحصیل آمد و مدت مدید سبق خواند و بسیار باصلاحیت است. همانا از اولاد خالدبن ولید است. از اوست این مطلع:
مترس از تن خاکی بوقت کشتن من
اگر به تیغ تو گردی رسد به گردن من.
( از ترجمه مجالس النفائس امیر علیشیر نوائی لطائف نامه ص 120 ).

خالدی. [ ل ِ ] ( اِخ ) ابوبکر محمدبن هاشم بن وعلة. وی یکی از سخن سرایان بوده و غالباً در نظم اشعار با برادر خود ابوعثمان سعیدبن هاشم بن وعلة خالدی مشارکت میکرده است. از این جهت این دو را «الخالدیان » میگویند. و هر دو از خواص سیف الدوله حمدانی بوده اند. موطنشان قریه خالدیّه از قراء موصل است. وفات ابوعثمان در حدود 400 هَ. ق. و برادرش در 386 هَ. ق. اتفاق افتاد. ابوعثمان به قوت حافظه معروف بوده است. ابوبکر میگفت : من هزار افسانه از حفظ دارم و هر افسانه نزدیک صد ورقه. ابوعثمان شعر خود و برادر خویش را گرد کرده است و ظاهراً جوانی موسوم به «رشاء» نیز بار دیگر دیوان آن دو را نزدیک هزار ورقه مرتب ساخته است و کتبی که خالدیان با هم نوشته اند از این قرار است : «حماسة شعر المحدثین » و «کتاب فی اخبار ابی تمام و محاسن شعره » و «اخبار الموصل » و «فی اخبار شعر ابن الرومی » و «اختیار شعر البحتری » و «اختیار شعر مسلم بن الولید». برای شرح حال بیشتر این دو برادر رجوع به یتیمة الدهر ج 1 و فوات الوفیات ج 1 صص 179 - 173 و ج 2 ص 171 و الفهرست ابن الندیم و نامه دانشوران ج 1 ص 431 و 428 و حدائق السحر رشیدو طواط چ عباس اقبال ص 125 و اعلام زرکلی ص 374 شود.

خالدی . [ ل ِ ] (اِخ ) سعدالدین قتلغ خواجه خالدی قزوینی . وی نبیره ٔ شیخ نورالدین گیلانی بود که غازان خان و اکثر مغول بر دست او مسلمان شدند. او عالمی عامل و متبحر بود. در محرم 728 هَ . ق . به قزوین درگذشت و 80 سال عمر داشت . (از تاریخ گزیده ٔ حمداﷲ مستوفی ص 793).


خالدی . [ ل ِ ] (اِخ ) سعیدبن هاشم بن وعلة، مکنی به ابوعثمان . وی برادر ابوبکر محمدبن هاشم بن وعلة است . رجوع به خالدی ابوبکر شود.


خالدی . [ ل ِ ] (اِخ ) عبداﷲبن محمدبن حسن خالدی ، مکنی به ابومحمد. از بزرگان فرقه ٔ مرجئه ٔ قدریّه است . مثل محمدبن شبیب بصری . رجوع به ملل و نحل شهرستانی ص 103 و الفرق بین الفرق ص 96 و 19 و التنبیه و الاشراف ص 96 شود. (از خاندان نوبختی عباس اقبال ص 138).


خالدی . [ ل ِ ] (اِخ ) ابوبکر محمدبن هاشم بن وعلة. وی یکی از سخن سرایان بوده و غالباً در نظم اشعار با برادر خود ابوعثمان سعیدبن هاشم بن وعلة خالدی مشارکت میکرده است . از این جهت این دو را «الخالدیان » میگویند. و هر دو از خواص سیف الدوله ٔ حمدانی بوده اند. موطنشان قریه ٔ خالدیّه از قراء موصل است . وفات ابوعثمان در حدود 400 هَ . ق . و برادرش در 386 هَ . ق . اتفاق افتاد. ابوعثمان به قوت حافظه معروف بوده است . ابوبکر میگفت : من هزار افسانه از حفظ دارم و هر افسانه نزدیک صد ورقه . ابوعثمان شعر خود و برادر خویش را گرد کرده است و ظاهراً جوانی موسوم به «رشاء» نیز بار دیگر دیوان آن دو را نزدیک هزار ورقه مرتب ساخته است و کتبی که خالدیان با هم نوشته اند از این قرار است : «حماسة شعر المحدثین » و «کتاب فی اخبار ابی تمام و محاسن شعره » و «اخبار الموصل » و «فی اخبار شعر ابن الرومی » و «اختیار شعر البحتری » و «اختیار شعر مسلم بن الولید». برای شرح حال بیشتر این دو برادر رجوع به یتیمة الدهر ج 1 و فوات الوفیات ج 1 صص 179 - 173 و ج 2 ص 171 و الفهرست ابن الندیم و نامه ٔ دانشوران ج 1 ص 431 و 428 و حدائق السحر رشیدو طواط چ عباس اقبال ص 125 و اعلام زرکلی ص 374 شود.


خالدی . [ ل ِ ] (اِخ ) جلال الدین خالدی نام یکی ازبزرگان بوده که در ناحیت کش سکنی داشته است . صاحب انیس الطالبین آرد: بطرف کش روم بخدمت مولانا جلال الدین خالدی . (از انیس الطالبین نسخه ٔ خطی مؤلف ص 215).


خالدی . [ ل ِ ] (اِخ ) زنجانی . صدرالدین احمد خالدی زنجانی ، معروف به صدر جهان . وی در زمان گیخاتو به صدارت رسید.این پادشاه و وزیر بسیار مسرف بودند و بر اثر اسراف آنها خزانه رو به تهی گذارد و برای ترمیم خزانه ناچار به انتشار پول کاغذی بنام «چاو» شدند و به جهت جریان چاو اولاً کارخانه هائی در ولایات ایجاد و ثانیاً با وضع قوانین استعمال فلزات قیمتی را تا سرحد امکان منع کردند. پس از این عمل چاو انتشار یافت و صدر جهان تا حکومت بایدوخان بر مسند صدرات تکیه زد و در این دور جمال الدین دستجردانی بجای او نشست ، و او از این مسند خلع شد. (از سعدی تا جامی تألیف ادوارد برون ترجمه ٔ علی اصغر حکمت صص 39 - 41). و نیز رجوع به ص 305 کتاب دستور الوزراء و الکتاب و رجوع به صدرالدین احمد خالدی ... و تاریخ مغول تألیف اقبال ص 247 شود.


خالدی . [ ل ِ ] (اِخ ) سعدالدین خالدی ، معروف به ابن الدیری . او راست : «الحبس فی التهمة والامتحان علی طلب الاقرار و اظهار المال » در فقه حنفی که به سال 1321 هَ . ق . در مصر چاپ شده است . (از معجم المطبوعات ج 1 ستون 813).


خالدی . [ ل ِ ] (اِخ ) قدسی . محمد روحی بک بن محمد یاسین بن محمد علی (متولد به سال 1864 م . و متوفی به سال 1913 م .). وی یکی از شخصیت های برجسته ٔ سیاسی عثمانی است . مولدش شهر قدس بود و در مدارس فلسطین و استانبول کسب دانش کرد و سپس عازم پاریس گردید و در آنجا مدرسه ٔ علوم سیاسی را بپایان رسانید و بعداً در دانشگاه سوربن به تعلیم فلسفه و علوم اسلامی و شرقی پرداخت . او را در پاریس سخنرانیهای چندی به زبان عربی است و در جمعیت نشر لغات خارجی پاریس تدریس کرد. به سال 1897 م . در انجمن مستشرقین منعقد در پاریس - شرکت کرد. چون به استانبول بازگشت با سمت ژنرال کنسول عثمانی در بردو دوباره به فرانسه رفت . در انتخابات مجلس شورای عثمانی نماینده ٔ اهل قدس در مجلس مبعوثان شد. مرگش درقدس اتفاق افتاد. او را تصانیف چندی است که از آن جمله اند: 1 - اسباب الانقلاب العثمانی . این کتاب را حسین وصفی رضا تصحیح کرده و در مطبعه ٔ منار به سال 1326 هَ . ق . در 182 صفحه چاپ شده است . 2 - تاریخ علم الادب عند الافرنج و العرب . این کتاب مشتمل بر مقدمات تاریخ اجتماعی در علم ادب نزد فرنگان و همچنین کار عربان در این زمینه است . در سال 1904 م . در 272 صفحه و به سال 1914 م . در 290 صفحه در مصر چاپ شده است . 3 - رسالة فی سرعة انتشار الدین المحمدی فی اقسام العالم الاسلامی . درطرابس شام به سال 1314 هَ . ق . در 65 صفحه چاپ شده است . 4 - ویکتور هوگو و علم ادب . (از اعلام زرکلی ج 1 ص 328) (از معجم المطبوعات ج 1 ستون 814).


خالدی . [ ل ِ ] (اِخ ) محرف و مصحف کلمه ٔ «کرد» است . رشید یاسمی در تاریخ کرد چنین آرد: بعضی از محققان جدید کرد را تحریف خالدی شمرده اند چه در قرن نهم قبل از میلاد در «وان » دولتی تشکیل شد بنام هالد یا (خالدی ) که آشوریان آنها را «اورارتو» و «اوراشتو» گویند و در عبری «اراراط» نامند و یونانیان «الارودی » و «خالدوی » و «خالد ایوی » ذکر کنند. این دولت تا قرن ششم قبل از میلاد باقی بود بعد از آنکه ارامنه پیدا شدند خالدی ها پراکنده شده به کوهستانها رفتند. (کتاب کوروپدی گزنفون ج 3 فصل 3 - 1). در نواحی شمال دریاچه ٔوان آثار این قوم موجود است و در نزدیکی طرابوزان نقطه ای به اسم خالد در عهد دولت بیزانس بود و شهر خلاط[ اخلاط ] نیز حاکی از نام آنان است حتی در طرف قفقاز هم نام این طایفه هست و سنگ معروف کله شین در مرز ایران از این دولت است . باری بعضی از محققان مثل رایسکه گفته اند: «خالدی و کردی و کورتی و گردیای همه یکی است ». تیکلات پیلسر آشوری در استوانه ای که به یادگار گذاشته نام طایفه ٔ قورطیه (کورتی ) را که در کوهستان آزو بوده اند و جزو طوایفی که به اطاعت خود آورده ذکر میکند. (از تاریخ کرد رشید یاسمی صص 93 - 92).


خالدی . [ ل ِ ] (اِخ ) نام تیره ای است از ایل کلهر که دارای دوهزار خانوار میباشد. شغل آنها تربیت اغنام و احشام است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 61).


خالدی . [ ل ِ ] (اِخ ) نام شاعری بوده است از ولایت حصار شادمان و به شهر هرات به جهت تحصیل آمد و مدت مدید سبق خواند و بسیار باصلاحیت است . همانا از اولاد خالدبن ولید است . از اوست این مطلع:
مترس از تن خاکی بوقت کشتن من
اگر به تیغ تو گردی رسد به گردن من .
(از ترجمه ٔ مجالس النفائس امیر علیشیر نوائی لطائف نامه ص 120).


دانشنامه آزاد فارسی

خالْدی (Khaldi)
خالْدی
در اساطیر اورارتوها، خدای اعظم که به اتفاق تئیس پاس، خدای رعد و آرتی نیس، خدای آفتاب، گروه سه گانۀ خدایان را تشکیل می داد. او در معبدی مرکب از ۴۶ خدای فرعی، که عمدتاً خدایان بومی بودند، بالاترین مقام را داشت.

پیشنهاد کاربران

طایفه خالدی ایل بزرگ بهداروند ( بختیاروند )

شجرنامه
رستم خان بختیاروند پلنگ
امیر شاه حسین خان بختیاروند ایلخان
( خالد خان. جهانگیر خان. . . )
امیر شاه حسین خان بختیاروند ایلخان داماد علی اسماعیل گیلانی*بابازاهد*

فرزندان علی اسماعیل گیلانی هم اکنون
در ایل بزرگ کلهر به سر می برند و طایفه گیلانی را تشکیل داده اند

رستم خان بختیاروند پلنگ فرمانده سپاه
لر بختیاروند در جنگ چالدران شهید شد
او پدر بزرگ جهانگیر خان بختیاروند ایلخان و
جد ایل منجزی بهداروند است

خلیل خان ایل بیگی بختیاروند ایلخان پسر جهانگیر خان
جد طایفه خلیلی بیگیوند پلنگ
( لقب گرفته شده از نام رستم خان پلنگ )

نیمی از طایفه خالدی بهداروند در شهر
گیلانغرب به سر می برند

طایفه خالدی ایل جانکی سردسیر ایل بزرگ بختیاروند

خالدی:نام طایفه ای بزرگ در منطقه زاگرس مرکزی، ازتوابع بختیاری، شهرستان لردگان، منطقه جانکی سردسیر. . . بخش سردشت

در ایل شاهسون بغدادی یکی از تیره های بخش لک طایفه کوسه لر بنام خالدی هست


کلمات دیگر: