اسم: رستار (پسر) (فارسی) (تلفظ: rastar) (فارسی: رَستار) (انگلیسی: rastar)
معنی: نجات یافته، رها شده
معنی: نجات یافته، رها شده
رستار
فرهنگ اسم ها
فرهنگ فارسی
رستگار
دهقان و روستا زاده و دهاتی و روستایی .
دهقان و روستا زاده و دهاتی و روستایی .
فرهنگ معین
(رَ ) (ص مر. ) رستگار.
لغت نامه دهخدا
رستار. [ رَ ] ( نف ) خلاص و نجات و رستگاری و رهایی و آزادی. ( ناظم الاطباء ). نجات یافته و رهاشده ، اگرچه این لفظ مخفف رستگار بنظر می آید ولیکن چنین نیست بلکه مرکب است از رست ( مأخوذ از رستن ) و لفظ آر به معنی آورنده و در پهلوی هم رستار بوده. ( از فرهنگ نظام ). مخفف رستگار است که خلاص و نجات باشد. ( برهان ) ( آنندراج ). رستگار. ( ناظم الاطباء ). مخفف رستگارباشد. ( فرهنگ جهانگیری ). رستگار باشد. ( فرهنگ خطی ).خلاص شونده. رستگار. ( فرهنگ فارسی معین ) :
گر همی گوید که یک بد را بدی هم یک دهد
باز چون گوید که هرگز بدکنش رستار نیست.
رستار. [ رُ ] ( اِ ) دهقان و روستازاده و دهاتی و روستایی. ( ناظم الاطباء ). به معنی روستا است. ( از شعوری ج 2 ص 23 ). و ظاهراً مصحف خوانی روستا باشد.
گر همی گوید که یک بد را بدی هم یک دهد
باز چون گوید که هرگز بدکنش رستار نیست.
ناصرخسرو.
|| سالم. ( ناظم الاطباء ). || خیرخواه و نیک اندیش. ( آنندراج ). || گروه آزاد. ( ناظم الاطباء ). || نزد محققین صاحب دولتی است که زخارف دنیوی و تعلقات صوری و معنوی دامنگیر حال او نباشد. ( آنندراج ) ( برهان ).رستار. [ رُ ] ( اِ ) دهقان و روستازاده و دهاتی و روستایی. ( ناظم الاطباء ). به معنی روستا است. ( از شعوری ج 2 ص 23 ). و ظاهراً مصحف خوانی روستا باشد.
رستار. [ رَ ] (نف ) خلاص و نجات و رستگاری و رهایی و آزادی . (ناظم الاطباء). نجات یافته و رهاشده ، اگرچه این لفظ مخفف رستگار بنظر می آید ولیکن چنین نیست بلکه مرکب است از رست (مأخوذ از رستن ) و لفظ آر به معنی آورنده و در پهلوی هم رستار بوده . (از فرهنگ نظام ). مخفف رستگار است که خلاص و نجات باشد. (برهان ) (آنندراج ). رستگار. (ناظم الاطباء). مخفف رستگارباشد. (فرهنگ جهانگیری ). رستگار باشد. (فرهنگ خطی ).خلاص شونده . رستگار. (فرهنگ فارسی معین ) :
گر همی گوید که یک بد را بدی هم یک دهد
باز چون گوید که هرگز بدکنش رستار نیست .
|| سالم . (ناظم الاطباء). || خیرخواه و نیک اندیش . (آنندراج ). || گروه آزاد. (ناظم الاطباء). || نزد محققین صاحب دولتی است که زخارف دنیوی و تعلقات صوری و معنوی دامنگیر حال او نباشد. (آنندراج ) (برهان ).
گر همی گوید که یک بد را بدی هم یک دهد
باز چون گوید که هرگز بدکنش رستار نیست .
ناصرخسرو.
|| سالم . (ناظم الاطباء). || خیرخواه و نیک اندیش . (آنندراج ). || گروه آزاد. (ناظم الاطباء). || نزد محققین صاحب دولتی است که زخارف دنیوی و تعلقات صوری و معنوی دامنگیر حال او نباشد. (آنندراج ) (برهان ).
رستار. [ رُ ] (اِ) دهقان و روستازاده و دهاتی و روستایی . (ناظم الاطباء). به معنی روستا است . (از شعوری ج 2 ص 23). و ظاهراً مصحف خوانی روستا باشد.
فرهنگ عمید
= رستگار
رستگار#NAME?
پیشنهاد کاربران
اسم اصیل ایرانی به معنای آزاد رها
من خیلی این اسم رو دوست دارم
من خیلی این اسم رو دوست دارم
بنده آن معنی که فرهنگ ناظم الاطباء و برهان و جهانگیری و . . . برای رستار گفته اند رو صحیح تر میدونم یعنی مخفف رستگار! همانطور که فرهنگ معین هم بعنوان شاهد این معنا این بیت شعر را می آورد:
گر همی گوید که یک بد را بدی هم یک دهد
باز چون گوید که هرگز بدکنش رستار نیست.
معنی" رستگار" صحیح تر و دقیقتر از معنی "رها" و" آزاد" است.
گر همی گوید که یک بد را بدی هم یک دهد
باز چون گوید که هرگز بدکنش رستار نیست.
معنی" رستگار" صحیح تر و دقیقتر از معنی "رها" و" آزاد" است.
کلمات دیگر: