( اسم ) راحت دهنده خوشی آورنده .
بوی عطر گرفته
(مُ رَ وِّ) [ ع . ] (اِفا.) راحت کننده ، آسایش دهنده .
(مُ رَ وَّ) [ ع . ] (اِمف .) راحت داده ، خوشی داده شده .
مروح . [ م ُ رَوْ وِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر ترویح . رجوع به ترویح شود. || فروشنده ٔ خوشبوی و عطرفروش . (ناظم الاطباء).
مروح . [ م ِرْ وَ ] (ع اِ) مروحة. بادکش . (منتهی الارب ). بادزن . (بحر الجواهر). بادبزن . بادبیزن . هر چیز صفحه مانند که بحرکت در توان آورد متحرک شدن هوا و خنک شدن را به هنگام شدت گرما.ج ، مَراوح . (اقرب الموارد). و رجوع به مروحة شود.
مروح . [ م َ ] (ع ص ) چاه باد رسیده . (منتهی الارب ). غدیر که آن را ریح و باد رسیده باشد. مریح . و رجوع به مریح شود. || یوم مروح ؛ روزی با بادی خوش . || غصن مروح ؛ شاخ که باد به آن خورده باشد. (از اقرب الموارد). || شادمان و نشاطآور. (منتهی الارب ). فرس مروح ؛ اسب شادمان و خوشخرام . || قوس مروح ، کمان شادکن بیننده را به حسن و خوبی خود و کمان خوش تیرگذار. (منتهی الارب ).
مروح . [ م ُ رَوْ وَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر ترویح . رجوع به ترویح شود. خوشبوی شده . بوی عطر گرفته : مشام جان زنده دلان در دو جهان معطر و مروح گردانید. (دیباچه ٔدیوان حافظ). الدهن المروح ؛ روغن خوشبوی یافته . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). روغن خوشبوی . (دهار).