استیزه
فارسی به انگلیسی
فرهنگ فارسی
استیز، ستیزه، ستیز: جنگ وجدال، لجاج، عناد، دشمنی وسرکشی، ناسازگاری وکشمکش
( اسم ) ۱ - عناد خصومت کشمکش جدال . ۲ - جنگ حرب . ۳ - خشم غضب .
( اسم ) ۱ - عناد خصومت کشمکش جدال . ۲ - جنگ حرب . ۳ - خشم غضب .
فرهنگ معین
(اِ زِ ) (اِمص . ) ۱ - عناد، خصومت . ۲ - جنگ . ۳ - خشم ، غضب .
لغت نامه دهخدا
استیزه.[ اِ زَ / زِ ] ( اِمص ) ستیزه. ( برهان ). ستیز. استیز. لجاج. ( برهان ). عناد. خصومت. ( برهان ) :
وگر استیزه کنی با تو برآیم من
روز روشنت ستاره بنمایم من.
خانه خود سربسر ویران کند.
مرکب استیزه را چندان مران.
برگرفته چون عصای او عصا.
ابله است او ریش خود برمیکند.
از پی استیزه آید، نی نیاز.
وگر استیزه کنی با تو برآیم من
روز روشنت ستاره بنمایم من.
منوچهری.
هرکه او استیزه با سلطان کندخانه خود سربسر ویران کند.
عطار.
ناصحان گفتند از حد مگذران مرکب استیزه را چندان مران.
مولوی.
ساحران با موسی ازاستیزه رابرگرفته چون عصای او عصا.
مولوی.
قطره با قلزم چو استیزه کندابله است او ریش خود برمیکند.
مولوی.
آن منافق با موافق در نمازاز پی استیزه آید، نی نیاز.
مولوی.
|| جنگ. || خشم. || کین. ( برهان ).فرهنگ عمید
= ستیزه
ستیزه#NAME?
کلمات دیگر: