پهلو چرب. [ پ َوِ چ َ ] ( ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پهلوی چرب. || جمعیت و فائده معتدبه. ( آنندراج ) : در روزگار پهلوی چربی ز کس ندیددائم بود مکیدن انگشت کار شمع.ملک قمی.رجوع به پهلو شود.، پهلوچرب. [ پ َ چ َ ] ( ص مرکب ) چرب پهلو. پهلودار.
پهلو چرب . [ پ َوِ چ َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پهلوی چرب . || جمعیت و فائده ٔ معتدبه . (آنندراج ) : در روزگار پهلوی چربی ز کس ندیددائم بود مکیدن انگشت کار شمع. ملک قمی .رجوع به پهلو شود.