بدبختی . نامساعدی بخت . ادبار . یا بی هنری . یا فلاکت .
بی دولتی
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
(دُ لَ ) (اِمص . ) بدبختی ، اِدبار.
لغت نامه دهخدا
بیدولتی. [ دَ / دُو ل َ ] ( حامص مرکب ) بدبختی. نامساعدی بخت. ادبار : دانستم از بیدولتی من بوده است عیب اسب نیست. ( تاریخ بخارای نرشخی ص 108 ). خجل شد که این بیدولتی ما نگر که من این فرزند را محرر کردم. ( قصص الانبیاء ص 203 ).
کس از بیدولتی کامی نیابد
به از دولت فلک نامی نیابد.
چو از بیدولتی دور اوفتادیم
بنزدیکان حضرت بخش ما را.
کس از بیدولتی کامی نیابد
به از دولت فلک نامی نیابد.
نظامی.
|| بی هنری : رونق و طراوت عمر بآب بیدولتی غرق مکن. ( گلستان ).چو از بیدولتی دور اوفتادیم
بنزدیکان حضرت بخش ما را.
سعدی.
|| فلاکت. ناداری. بی چیزی.کلمات دیگر: