کلمه جو
صفحه اصلی

بکبکه

فرهنگ معین

(بَ بَ کِ ) ( اِ. ) ۱ - نان خورشی که از کشک و روغن آمیخته سازند. ۲ - فساد کننده . ۳ - در عربی به معنی ازدحام ، رفت و آمد.

لغت نامه دهخدا

( بکبکة ) بکبکة. [ ب َ ب َ ک َ ] ( ع اِ ) ازدحام و آمد و رفت. || ( مص ) انداختن چیزی را بر یکدیگر. || جنبانیدن. || برگردانیدن متاع. ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || بانگ گوسپند ماده بچه را. ( منتهی الارب ). بانگ کردن گوسپند ماده بچه را. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ).
بکبکه. [ ب َ ب َ ک َ / ب َ ب ِ ک ِ ] ( اِ ) روغن با کشک آمیخته را گویند. ( برهان ) نان خورشی که از کشک با روغن آمیخته سازند. ( ناظم الاطباء ) ( انجمن آرا ) ( آنندراج ). روغن با کشک و شیر آمیخته. ( مؤید الفضلاء ). || ( ص ) مفسد و فسادکننده. ( ناظم الاطباء ). فاسدکار و فسادکننده. ( از برهان ) ( آنندراج ) ( انجمن آرا ).

بکبکه . [ ب َ ب َ ک َ / ب َ ب ِ ک ِ ] (اِ) روغن با کشک آمیخته را گویند. (برهان ) نان خورشی که از کشک با روغن آمیخته سازند. (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج ). روغن با کشک و شیر آمیخته . (مؤید الفضلاء). || (ص ) مفسد و فسادکننده . (ناظم الاطباء). فاسدکار و فسادکننده . (از برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا).


بکبکة. [ ب َ ب َ ک َ ] (ع اِ) ازدحام و آمد و رفت . || (مص ) انداختن چیزی را بر یکدیگر. || جنبانیدن . || برگردانیدن متاع . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). || بانگ گوسپند ماده بچه را. (منتهی الارب ). بانگ کردن گوسپند ماده بچه را. (ناظم الاطباء) (آنندراج ).



کلمات دیگر: