کلمه جو
صفحه اصلی

بیرون امدن


مترادف بیرون امدن : ( بیرون آمدن ) خارج شدن، خارج گشتن، ظاهر شدن، روییدن، سرزدن ، خروج کردن، شورش کردن، شوریدن، سرکشی کردن

متضاد بیرون امدن : ( بیرون آمدن ) خشکیدن

فارسی به انگلیسی

out, issue, to come out

فارسی به عربی

انبثق , قضیة

فرهنگ فارسی

( بیرون آمدن ) ( مصدر ) ۱ - خارج شدن . ۲ - ظاهر شدن ۳ - ترک اطاعت کردن .

فرهنگ معین

( بیرون آمدن ) (مَ دَ ) (مص ل . ) ۱ - خارج شدن . ۲ - نمایان شدن . ۳ - سرکشی کردن .

لغت نامه دهخدا

( بیرون آمدن ) بیرون آمدن. [ م َ دَ ] ( مص مرکب ) نقیض درون رفتن. ( برهان ). خارج شدن. ( ناظم الاطباء ). برون آمدن. بدر شدن : شکمش درد گرفت و بس ثِفل از زیر او بیرون آمد. ( ترجمه تفسیر طبری ). بر اثر وی قضات وفقها بیرون آمدند. ( تاریخ بیهقی ). خواجه بیرون آمد و اسب وی بخواستند. ( تاریخ بیهقی ). رجوع به برون آمدن شود. || رستن. رهایی یافتن :
غمگین کز بامداد چهره او دید
شاد شد و از همه غم آمد بیرون.
فرخی.
- بیرون آمدن از چیزی ؛ بیرون شدن از آن. انسلاخ. ( ترجمان القرآن ).
- بیرون آمدن از بیماری ؛ شفا یافتن. بهبود یافتن : راست گشته [ بیمار مفلوج ] و از بیماری بیرون آمده... استاد من گفت عجب بود که بیمار اندرین معالجت هلاک نگشت. ( هدایةالمتعلمین ص 263 ).
- بیرون آمدن زن از مردی ؛ جدا شدن از وی. مطلقه شدن زن از مرد.طلاق گرفتن : او را بگوی تا ترا طلاق دهد و از وی بیرون آی تا من ترا زن کنم. ( ترجمه طبری ).
|| روییدن. برآمدن. دمیدن. سر زدن. اثمار. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به برون آمدن شود. || ظاهر شدن. بروز و ظهور کردن. هویدا و پدیدار آمدن. ظهور کردن : و چون پیغمبر ما ( ع ) بیرون آمد ششهزار سال و چیزی شده بود. ( ترجمه طبری بلعمی ). گفت چون موسی و هارون بیرون آمدند گفتند از پس ما عیسی بیرون آید. ( قصص الانبیاء ص 225 ). چون عیسی بیرون آمد گفت پس از من محمد( ص ) بیرون خواهد آید. ( قصص الانبیاء ص 225 ). نامه بنوشتند که مردی بیرون آمده است و بتان ما را دشنام میدهد. ( قصص الانبیاء ص 226 ). بعداز ذوالقرنین بیرون آمد [ اشک بن دارا ] و پیغام فرستاد بر جمله ملوک الطوایف که ما همه از یک خانه ایم. ( فارسنامه ابن البلخی ص 59 ). از گاه وجود آدم ابوالبشر تا بیرون آمدن پیغامبر ما. ( مجمل التواریخ والقصص ). تا پیغمبر ما محمد مصطفی ( ص ) بیرون آمد. ( تاریخ سیستان ). و رهبان بوذاسپ در ایام او بیرون آمد و دین صابیان آورد. ( نوروزنامه ). چون از پادشاهی گشتاسب سی سال بگذشت زردشت بیرون آمد و دین گبری آورد. ( نوروزنامه ). رجوع به برون آمدن شود.
- بیرون آمدن از سوگند ؛ بری شدن از قسم : ایوب را گفت... رحمه را، زن خویش را، بزن تا بدان چوب باریک زده باشد، و چوبها باریک بود تا او را درد نکند همچنان کرد و از آن سوگند بیرون آمد. ( ترجمه طبری ص 330 ).
- بیرون آمدن از عهده ؛ فارغ شدن از ذمه. ( آنندراج ). انجام دادن تعهد : تا آخر روزگار بضرورت از عهده مقرر بیرون آید. ( کلیله و دمنه ).

دانشنامه عمومی

بیرون آمدن (ابهام زدایی). بیرون آمدن ممکن است به یکی از موارد زیر اشاره داشته باشد:
بیرون آمدن (فیلم ۱۹۸۹)
بیرون آمدن (فیلم ۲۰۰۰)

واژه نامه بختیاریکا

( بیرون آمدن ) سُک زِیدِن

پیشنهاد کاربران

ترک کردن مکان

emerge=


کلمات دیگر: