کلمه جو
صفحه اصلی

تناهی

فارسی به انگلیسی

reaching the end, being terminated

مترادف و متضاد

finiteness (اسم)
محدودیت، تناهی

فرهنگ فارسی

به نهایت رسیدن، پایان گرفتن، بازایستادن وبس
۱- ( مصدر ) بپایان رسیدن بنهایت رسیدن . ۲ - باز ایستادن بس کردن . ۳ - ( اسم ) انجامش . ۴ - بازایستادگی . یاتناهی ابعداد . پایان داشتن بعدها . یاتناهی اعداد . پایان داشتن شمارها .
جمع تهنیه

فرهنگ معین

(تَ ) [ ع . ] (مص ل . ) ۱ - به پایان رسیدن ، به نهایت رسیدن .۲ - بازایستادن .

لغت نامه دهخدا

تناهی . [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تنهیة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رجوع به تنهیة شود.


تناهی. [ ت َ ] ( ع مص ) بغایت برسیدن. ( زوزنی ). بپایان رسیدن چیزی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از غیاث اللغات ) ( از آنندراج ). یقال : تناهی البعیر سمناً. ( اقرب الموارد ). || به نهایت چیزی رسیدن. ( ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). به پایان چیزی رسیدن. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || باز ایستادن از کار و جز آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). باز ایستادن. ( زوزنی ) ( از اقرب الموارد ) ( از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || یکدیگر را بازداشتن. یقال : تناهوا عن المنکر؛ ای نهی بعضهم بعضاً. ( منتهی الارب ) ( از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). بازداشتن از چیزی. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || ایستادن آب در حوض و آرمیدن آن. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). عجاج گوید: حتی تناهی فی صهاریج الصفا. ( اقرب الموارد ). || رسیدن خبر. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). || پذیرا شدن. ( آنندراج ). پذیره شدن. ( غیاث اللغات ).

تناهی. [ ت َ ] ( ع اِ ) ج ِ تنهیة. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). رجوع به تنهیة شود.

تناهی . [ ت َ ] (ع مص ) بغایت برسیدن . (زوزنی ). بپایان رسیدن چیزی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). یقال : تناهی البعیر سمناً. (اقرب الموارد). || به نهایت چیزی رسیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). به پایان چیزی رسیدن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || باز ایستادن از کار و جز آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). باز ایستادن . (زوزنی ) (از اقرب الموارد) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). || یکدیگر را بازداشتن . یقال : تناهوا عن المنکر؛ ای نهی بعضهم بعضاً. (منتهی الارب ) (از ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). بازداشتن از چیزی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || ایستادن آب در حوض و آرمیدن آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). عجاج گوید: حتی تناهی فی صهاریج الصفا. (اقرب الموارد). || رسیدن خبر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || پذیرا شدن . (آنندراج ). پذیره شدن . (غیاث اللغات ).


فرهنگ عمید

۱. به نهایت رسیدن، پایان یافتن.
۲. بازایستادن و بس کردن.

دانشنامه آزاد فارسی

تَناهی
در فلسفه و طبیعیات، پایان داشتن ابعاد سه گانۀ عالم مادّه. فلاسفۀ اسلامی به رغم نقض و ابرام های وارد بر براهین تناهی ابعاد، همچون برهان سُلّمی (نردبان)، موازات و تکافی، تطبیق، تُرسی و غیره، به تناهی ابعاد سه گانۀ عالم مادّه معتقدند و این تناهی را به معنی محدودیت مادّه و صورت جسمیۀ عالم می دانند. در نظر آنان فرض مکانی مادی ورای ابعاد صورت جسمیۀ عالم، دچار تعارض منطقی است، زیرا مکان مادی همان تحقق ماده است نه ظرفی ورای آن.


کلمات دیگر: