کلمه جو
صفحه اصلی

مرکن

فرهنگ فارسی

لاوک، تشت، لاوک که در آن خمیرکنند، تشت که در آن لباس بشویند، مراکن جمع
( اسم ) ۱ - جای شستشوی لباس و غیره . ۲ - تغار بزرگ . ۳ - ظرف غذا : امروز دو مرده بیش گیرد مرکن فردا گوید تربی ( رختت ) از اینجا برکن . ( گلستان )
پستان بزرگ چارپایان

فرهنگ معین

(مِ کَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - جای شست و شوی لباس . ۲ - تغار بزرگ .

لغت نامه دهخدا

مرکن. [ م ِ ک َ] ( ع اِ ) لگن و تغاره بزرگ که در وی جامه شویند. ( منتهی الارب ). تغار و نیم لگن. ( دهار ). اجانه که جامه در آن شویند. ( از اقرب الموارد ). تشت کوچک. لگنچه. ج ، مَراکن. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) :
امروز دومرده پیش گیرد مرکن
فردا گوید تربی از اینجا برکن.
سعدی.

مرکن. [ م ُ رَک ْ ک َ ] ( ع ص )نعت مفعولی از مصدر ترکین. رجوع به ترکین شود. || ضرع مرکن ؛ پستان بزرگ چارپایان گویی که دارای ارکان است. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || وزین و سنگین شده. ( از اقرب الموارد ).

مرکن . [ م ِ ک َ] (ع اِ) لگن و تغاره ٔ بزرگ که در وی جامه شویند. (منتهی الارب ). تغار و نیم لگن . (دهار). اجانه که جامه در آن شویند. (از اقرب الموارد). تشت کوچک . لگنچه . ج ، مَراکن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) :
امروز دومرده پیش گیرد مرکن
فردا گوید تربی از اینجا برکن .

سعدی .



مرکن . [ م ُ رَک ْ ک َ ] (ع ص )نعت مفعولی از مصدر ترکین . رجوع به ترکین شود. || ضرع مرکن ؛ پستان بزرگ چارپایان گویی که دارای ارکان است . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || وزین و سنگین شده . (از اقرب الموارد).


فرهنگ عمید

لاوک، تشت، تغار.


کلمات دیگر: