راحت , دنج , گرم ونرم , پراسايش
مریح
عربی به فارسی
فرهنگ فارسی
( صفت ) ۱ - شادمان . ۲ - خرامنده .
باد رسیده شدن چاه
باد رسیده شدن چاه
فرهنگ معین
( مِ رُ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - شادمان . ۲ - خرامنده .
لغت نامه دهخدا
مریح. [ م َ ] ( ع ص ) نعت از فعل ریح ( مجهول ) به معنی بادرسیده شدن چاه ، غدیر بادرسیده. ( از منتهی الارب ) ( ازاقرب الموارد ). مروح. و رجوع به مروح شود. || روض مریح ، مرغزار باران رسیده. ( منتهی الارب ).
مریح. [ م ِرْ ری ] ( ع ص ) نیک شادمان و فیرنده و خرامنده. ج ، مریحون ، مریحین. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). بانشاط سخت. ( دهار ).
مریح. [ م ِرْ ری ] ( ع ص ) نیک شادمان و فیرنده و خرامنده. ج ، مریحون ، مریحین. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). بانشاط سخت. ( دهار ).
مریح . [ م َ ] (ع ص ) نعت از فعل ریح (مجهول ) به معنی بادرسیده شدن چاه ، غدیر بادرسیده . (از منتهی الارب ) (ازاقرب الموارد). مروح . و رجوع به مروح شود. || روض مریح ، مرغزار باران رسیده . (منتهی الارب ).
مریح . [ م ِرْ ری ] (ع ص ) نیک شادمان و فیرنده و خرامنده . ج ، مریحون ، مریحین . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بانشاط سخت . (دهار).
کلمات دیگر: