کلمه جو
صفحه اصلی

بلاغی

فرهنگ فارسی

مردبلیغ، فصیح، کسی که بتواندمطلب خودرارساگوید
( صفت ) کسی که بتواند مطلب خود را با سخنی رسا و شیوا بیان کند بلیغ .

لغت نامه دهخدا

بلاغی. [ ب َ غا / ب ُ غا ] ( ع ص ) مرد بلیغ. ( منتهی الارب ). بلیغ و فصیح که با سخن خود کنه ضمیر خود را برساند. ( از ذیل اقرب الموارد از قاموس ).

بلاغی. [ ب َ ] ( ص نسبی ) منسوب به بلاغت و بلاغة. کسی که بتواند مطلب خود را با سخنی رسا و شیوا بیان کند. بلیغ. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به بلاغت و بلیغ شود.

بلاغی. [ ب ُ ] ( اِخ ) نام تیره ای از ایل اینانلواز ایلات خمسه فارس. ( جغرافیای سیاسی کیهان ص 86 ).

بلاغی. [ ب َ ] ( اِخ ) حسن بن عباس بن محمدعلی بن محمد، از فقیهان امامیه در قرن یازدهم و دوازدهم هَ. ق. رجوع به ریحانة الادب ج 1 ص 172 شود.

بلاغی. [ ب َ ] ( اِخ ) عباس بن حسن بن عباس بن محمدعلی بن محمد، از فقیهان بزرگ امامیه در قرن دوازده وسیزده هَ. ق. رجوع به ریحانة الادب ج 1 ص 172 شود.

بلاغی. [ ب َ ] ( اِخ ) محمدجوادبن حسن بن طالب بن عباس بن ابراهیم بن حسین بن عباس بن حسن بن عباس بن محمدعلی بن محمد بلاغی نجفی. فقیه و اصولی و حکیم و متکلم امامی قرن چهاردهم هَ. ق. وی درحدود سال 1280 هَ. ق. در نجف اشرف متولد شد و در بیست ودوم شعبان 1352 هَ. ق. وفات کرد. او راست : آلاءالرحمان فی تفسیر القرآن. أجوبةالمسائل البغدادیة. أجوبةالمسائل التبریزیة. أجوبةالمسائل الحلیة. أعاجیب الاکاذیب. أنوار الهدی. البلاغ المبین و سایر تألیفات. ( از ریحانة الادب ج 1 ص 173 ).

بلاغی . [ ب َ ] (اِخ ) حسن بن عباس بن محمدعلی بن محمد، از فقیهان امامیه در قرن یازدهم و دوازدهم هَ . ق . رجوع به ریحانة الادب ج 1 ص 172 شود.


بلاغی . [ ب َ ] (اِخ ) عباس بن حسن بن عباس بن محمدعلی بن محمد، از فقیهان بزرگ امامیه در قرن دوازده وسیزده هَ . ق . رجوع به ریحانة الادب ج 1 ص 172 شود.


بلاغی . [ ب َ ] (اِخ ) محمدجوادبن حسن بن طالب بن عباس بن ابراهیم بن حسین بن عباس بن حسن بن عباس بن محمدعلی بن محمد بلاغی نجفی . فقیه و اصولی و حکیم و متکلم امامی قرن چهاردهم هَ . ق . وی درحدود سال 1280 هَ . ق . در نجف اشرف متولد شد و در بیست ودوم شعبان 1352 هَ . ق . وفات کرد. او راست : آلاءالرحمان فی تفسیر القرآن . أجوبةالمسائل البغدادیة. أجوبةالمسائل التبریزیة. أجوبةالمسائل الحلیة. أعاجیب الاکاذیب . أنوار الهدی . البلاغ المبین و سایر تألیفات . (از ریحانة الادب ج 1 ص 173).


بلاغی . [ ب َ ] (ص نسبی ) منسوب به بلاغت و بلاغة. کسی که بتواند مطلب خود را با سخنی رسا و شیوا بیان کند. بلیغ. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به بلاغت و بلیغ شود.


بلاغی . [ ب َ غا / ب ُ غا ] (ع ص ) مرد بلیغ. (منتهی الارب ). بلیغ و فصیح که با سخن خود کنه ضمیر خود را برساند. (از ذیل اقرب الموارد از قاموس ).


بلاغی . [ ب ُ ] (اِخ ) نام تیره ای از ایل اینانلواز ایلات خمسه ٔ فارس . (جغرافیای سیاسی کیهان ص 86).


فرهنگ عمید

مربوط به بلاغت: علوم بلاغی.

دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] بلاغی (ابهام زدایی). بلاغی ممکن است در معانی ذیل به کار رفته و یا اشاره به اشخاص و شخصیت های ذیل باشد: • آل بلاغی، از خاندان های قدیم علمی شیعه • محمدجواد بلاغی، مفسر، متکلم و شاعر و نویسنده بزرگ مجاهد عراق در قرن چهاردهم هجری• فضه بلاغی، از زنان عالمه و دارای اجازه روایت شیعه
...

پیشنهاد کاربران

درزبان ترکی بلاغی به معنی چشمه ششده قره بلاغ ازروستاهای شهرستان فسا شش روستا که ازیک چشمه استفاده میکنند چشمه سیاه فامیلی اکثرآنها بلاغی میباشد


کلمات دیگر: