هر جایی آنکه هر روز دوست تازه گیرد
هزار دوست
فرهنگ فارسی
لغت نامه دهخدا
هزاردوست. [ هََ / هَِ ] ( ص مرکب ) هرجایی. آنکه هر روز دوست تازه گیرد :
معشوق هزاردوست را دل ندهی
ور میدهی آن دل به جدایی بنهی.
معشوق هزاردوست را دل ندهی
ور میدهی آن دل به جدایی بنهی.
سعدی.
کلمات دیگر: