کلمه جو
صفحه اصلی

مرود

فارسی به انگلیسی

rod, windlass


فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱- میل سرمه . ۲- آهن حلق. لگام که گرد آن باشد. ۳- چرخ آهنین دول . ۴- میله ای که باز بر آن نشیند و زنجیری دارد که پای بازرا بدان بندند : شیر نخواهد به پیش او در زنجیر باز نخواهد به پیش او در مرود . ( منوچهری )
ستنبه شدن دیو

فرهنگ معین

(مُ ) (اِ. ) امرود، گلابی .
(مِ رْ وَ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - میل سرمه . ۲ - آهن حلقة لگام .

(مُ) (اِ.) امرود، گلابی .


(مِ رْ وَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - میل سرمه . 2 - آهن حلقة لگام .


لغت نامه دهخدا

مرود. [ م َرْ وَ / م ُرْوَ ] ( ع مص ) نرم رفتن و نرم راندن. ( از منتهی الارب )( از اقرب الموارد ). ارواد. روید. رویداء. رویدیة.

مرود. [ م ِرْ وَ ] ( ع اِ ) میل سرمه.( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). سرمه چوب. ( دهار ).سرمه کش. چوب سرمه دان. میل سرمه : کان [ بقراط ] کثیرالصوم قلیل الأکل و بیده أبداً اما مِبضع و اًما مِرود. ( عیون الانباء ج 1 ص 28 ). || آهن حلقه لگام که گرد آن باشد. || چرخ دلو از آهن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || وتد. ( از اقرب الموارد ). میخ. || مفصل. ج ، مَراود. || محور. ( اقرب الموارد ). || میله ای که باز بر آن نشیند و زنجیری دارد که پای بدان بندند. حلقه ای مانند زنجیر که بدان پای باز را بندند یا گردن یوز را : اما مرود باز باید آهنین باشد خاصه در کریز خانه و برنشیمه خود صواب آن است که از آهن بود و چون بر دست گیرند و مرود از سیم و زر بود شاید. ( بازنامه نسوی ص 105 ). و یوز بود که عادت دارد که مَرَس به دندان ببرد ( قطع کند ). و یوزداران زنجیر به مرودش اندر کشند و او ناچار زنجیر خاید و بیم آن بود که دندانش بشکند و اگر نشکند سوده شود و زیان دارد. ( بازنامه ص 171 ).
شیر نخواهد به پیش او درزنجیر
باز نخواهد به دست او در مرود.
منوچهری.

مرود. [ م ُ ] ( ع مص ) ستنبه شدن دیو. ( المصادر زوزنی ). ستنبه و سرکش گردیدن و یا از همه هم پیشگان سبقت بردن. || خوی گرفتن بر چیزی و همیشگی ورزیدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). عادت کردن. ( دهار ). مرودة. و رجوع به مرودة شود.

مرود. [ م ُ ]( اِ ) مخفف امرود است که کمثری باشد. ( از برهان ). امرود. ( جهانگیری ). گلابی. شاه میوه. پروند :
یقین که بوی گل فقر از گلستانیست
مرود هیچ کسی دید بی درخت مرود.
مولوی.

مرود. [ م َرْ وَ / م ُرْوَ ] (ع مص ) نرم رفتن و نرم راندن . (از منتهی الارب )(از اقرب الموارد). ارواد. روید. رویداء. رویدیة.


مرود. [ م ِرْ وَ ] (ع اِ) میل سرمه .(منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سرمه چوب . (دهار).سرمه کش . چوب سرمه دان . میل سرمه : کان [ بقراط ] کثیرالصوم قلیل الأکل و بیده أبداً اما مِبضع و اًما مِرود. (عیون الانباء ج 1 ص 28). || آهن حلقه ٔ لگام که گرد آن باشد. || چرخ دلو از آهن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || وتد. (از اقرب الموارد). میخ . || مفصل . ج ، مَراود. || محور. (اقرب الموارد). || میله ای که باز بر آن نشیند و زنجیری دارد که پای بدان بندند. حلقه ای مانند زنجیر که بدان پای باز را بندند یا گردن یوز را : اما مرود باز باید آهنین باشد خاصه در کریز خانه و برنشیمه ٔ خود صواب آن است که از آهن بود و چون بر دست گیرند و مرود از سیم و زر بود شاید. (بازنامه ٔ نسوی ص 105). و یوز بود که عادت دارد که مَرَس به دندان ببرد (قطع کند). و یوزداران زنجیر به مرودش اندر کشند و او ناچار زنجیر خاید و بیم آن بود که دندانش بشکند و اگر نشکند سوده شود و زیان دارد. (بازنامه ص 171).
شیر نخواهد به پیش او درزنجیر
باز نخواهد به دست او در مرود.

منوچهری .



مرود. [ م ُ ] (ع مص ) ستنبه شدن دیو. (المصادر زوزنی ). ستنبه و سرکش گردیدن و یا از همه ٔ هم پیشگان سبقت بردن . || خوی گرفتن بر چیزی و همیشگی ورزیدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عادت کردن . (دهار). مرودة. و رجوع به مرودة شود.


مرود. [ م ُ ](اِ) مخفف امرود است که کمثری باشد. (از برهان ). امرود. (جهانگیری ). گلابی . شاه میوه . پروند :
یقین که بوی گل فقر از گلستانیست
مرود هیچ کسی دید بی درخت مرود.

مولوی .



فرهنگ عمید

۱. میل سرمه دان.
۲. محور.
۳. میله ای است که باز بر آن می نشیند و زنجیری دارد که پای باز را بر آن می بندند.
= گلابی

۱. میل سرمه‌دان.
۲. محور.
۳. میله‌ای است که باز بر آن می‌نشیند و زنجیری دارد که پای باز را بر آن می‌بندند.


گلابی#NAME?



کلمات دیگر: