کلمه جو
صفحه اصلی

بی بضاعت


مترادف بی بضاعت : بی برگ، بی پول، بی سرمایه، بی مایه، بی نوا، تنگدست، تهی دست، فقیر، محتاج، مسکین

متضاد بی بضاعت : دولتمند، صاحب مکنت، غنی

برابر پارسی : تهیدست

فارسی به انگلیسی

poor

مترادف و متضاد

بی‌برگ، بی‌پول، بی‌سرمایه، بی‌مایه، بی‌نوا، تنگدست، تهی‌دست، فقیر، محتاج، مسکین ≠ دولتمند، صاحب‌مکنت، غنی


فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - بی سرمایه تهیدست فقیر . ۲ - کم سرمایه کم مایه .

فرهنگ معین

(بَ عَ ) [ فا - ع . ] (ص مر. ) تهیدست ، کم سرمایه .

فرهنگ عمید

بی سرمایه، تهیدست، فقیر.

جدول کلمات

تهی دست

پیشنهاد کاربران

تنگدستی

دست تنگ


تهیدست، مستمند، فقیر، تنگدست، محتاج

تنک مایه . [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ی َ / ی ِ ] ( ص مرکب ) که سرمایه ٔ مالی یا علمی او کم است . ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) :
نه درخورد سرمایه کردی کرم
تنک مایه بودی از آن لاجرم .
( بوستان ) .


وگر تنگدستی تنک مایه ای
سعادت بلندش کند پایه ای .
( بوستان ) .


رجوع به تنک و دیگر ترکیبهای آن شود.


کلمات دیگر: