کلمه جو
صفحه اصلی

استدامه

فرهنگ فارسی

استدامت: دوام چیزی راخواستن، همیشه بودن، همیشه داشتن، همیشگی خواستن ، همیشگی
( مصدر ) ۱ - همیشه خواستن پیوسته خواستن دوام چیزی را خواستن . ۲ - بدرنگ انداختن . ۳ - ( مصدر ) همیشه بودن . ۴ - ( اسم ) همیشگی .

فرهنگ معین

(اِ تِ مِ ) [ ع . استدامة ] ۱ - (مص م . ) همیشه خواستن ، پیوسته خواستن ، دوام چیزی را خواستن . ۲ - به درنگ انداختن . ۳ - (مص ل . ) همیشه بودن . ۴ - (اِمص . ) همیشگی .

لغت نامه دهخدا

استدامه. [ اِ ت ِ م َ ] ( ع مص ) همیشه داشتن چیزی را. ( منتهی الارب ). پیوستگی. || درنگ کردن در. ( از منتهی الارب ). || دوام خواستن. ( زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). دوام خواستن از چیزی. ( منتهی الارب ). همیشگی خواستن. ( غیاث ). || استدامه طائر؛ نیک برآمدن مرغ در هوا. ( منتهی الارب ). || پریدن مرغ در هوا بی حرکت دادن بالها. پریدن و هر دو بال را حرکت ندادن. ( منتهی الارب ). || استدامه غریم ؛ نرمی کردن با بدهکار و بملایمت خواستن حق خود از او. ( از منتهی الارب ).

فرهنگ عمید

۱. همیشه بودن، دوام یافتن، دوام، همیشگی.
۲. دوام چیزی را خواستن.


کلمات دیگر: